متن سخنرانی دکتر ایزدخواه در همایش منادیان امت

folder_openاخبار
commentبدون دیدگاه

همایش منادیان امت ویژه ائمه جمعه اهل سنت استان سیستان و بلوچستان، به همت موسسه ملت ابراهیم پنجم تا هشتم تیرماه در تهران برگزار گردید.

دکتر ایزدخواه نماینده محترم مردم تهران در مجلس شورای اسلامی یکی از مدعوین این همایش بود که بحثی پیرامون مسائل اقتصادی استان سیستان و بلوچستان را ارائه کرد.

متن پیش رو مشروح مباحثی است که دکتر ایزدخواه در این جلسه مطرح کرد:

 

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین.

من یک شعار دارم که همه جا می گویم: بلوچستان خانۀ دوم من است. یک سال و اندی در زاهدان مستقر بودیم و در جنوب استان (منطقه مکران بیشتر) طرح اقتصادی داشتیم.

نکاتی از آن طرح هست که خدمتتان عرض می کنم.

بحث اقتصاد مردمی یا مردمی شدن اقتصاد! که امروزه به عنوان یک رکن اصلی در اقتصاد مقاومتی مطرح است.

اگر ۵ رکن برای اقتصاد مقاومتی بر شمارند از قبیل: اقتصاد تولید مدار، اقتصاد عدالت بنیان، اقتصاد دانش بنیان، درون‌زایی و برون‌گرایی و اقتصاد مردم؛. این رکن پنجم، من معتقدم که اساس اقتصاد مقاومتی است و همۀ ارکان دیگر هم حول این رکن راه می افتد.

کار به دست مردم! حتی این بحثی که می گوییم خدمت به مردم، این لازم است ولی این به اندازه‌ای که می گویم اقتصاد مردمی نیست.

حضرت امام در تشکیل جهاد سازندگی کار را دست مردم دادند. یعنی نفرمود مثلا بروید سه وزارتخانه تاسیس کنید ویژۀ روستا. اینها بروند خدمات مثلا مضاعف به روستا بدهند.

ابتدا به ساکن امام فرمود: ما باید متوسل شویم به ملت.

این صدر فرمان تشکیل جهاد سازندگی است. ما باید متوسل شویم، متوسل شویم به ملت در حل مشکلات.

بعد ایشان اعلام می کنند که من جهاد سازندگی اعلام می‌کنم. همه، همه بروید پای این کار! «همه با هم» شد شعار جهادسازندگی. همه با هم جهاد سازندگی. این فرمان امام است. همگی بروید پای این کار.

امام بارها تاکید کرد که دولت به تنهایی نمی‌تواند. روحانیت به تنهایی نمی‌تواند. سپاه به تنهایی نمی‌تواند. همگی باید پای این کار باشید.

و در جهادسازندگی جواب داد؛ دنیا اذعان دارد حرف ما نیست. دانشگاه‌های دنیا و… مطالعه نموده‌اند روی جهاد سازندگی و می گویند این تجربه قبلا در دنیا عمل نشده بود و در ایران تجربۀ بی نظیری بود که در یک عرصۀ سختی مثل توسعه روستایی، آن زمان که جاده نداشت، آب نداشت، بهداشت نداشت، مدرسه نداشت، یک نظام نوپا بیاید ـ که هنوز ۴ ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود ـ اصلا ساختار نظام تشکیل نشده بود، در آن مقطع نظام بیاید و در ابتدایی‌ترین روزهای خودش کار را به دست مردم  دهد و کار انجام شود؛ در مقطع خودش!

هنوز روستاها مشکلات زیادی دارند. اما در مقطع خودشان شکاف‌های عمیق آن زمان، که بعضی برای جهادسازندگی اعزام می شدند می گفتند زمانی که می‌رفتیم روستایی و امور آن روستا را انجام می دادیم و مشکلات رفع می شد و قصد بازگشت داشتیم، می‌دیدیم دودی از پشت کوه بلند شده است و زمانی که به سمت آنجا می رفتیم می دیدیم یک روستا آن پشت هست که حتی در نقشه هم ثبت نشده است لذا تازه برای ثبت آن اقدام می کردیم. در آن مقطع توانستیم کار را دست مردم بدهیم.

همه با هم یعنی دولت و مردم با هم. ما نمی گوییم دولت برود کنار و مردم همه کاره شوند. مهم این است که شما از کدام سمت شروع به حرکت کنید.

ما در ماجرای اقتصاد این قافیه را باختیم. عاملیت باید دست مردم باشد و نظام پشتیبان باشد. الان بر عکس هست. نظام عاملیت دارد و مردم به دولت کمک می کنند.

نهضت سوادآموزی چه بود؟ یک حرکت مردمی! امام مشاهده کرد که با کار بروکراسی بی‌سوادی ریشه کن نمی شود. آن موقع ۸۰ درصد شکاف در سوادآموزی جامعه بود. که با کار دولتی ریشه کن نمی شد آن هم با بودجه قطره چکانی. اینجا باید کار را دست مردم داد.

مادر بنده تعریف می کردند که: «در مشهد جلسات قرآن داشتم. وقتی امام برای نهضت سواد آموزی فرمودند، اولین نفر ثبت نام کردم که بقیه خانم‌ها از ثبت نام کردن خجالت نکشند. چون سواد قرآنی داشتم نه سواد کلاسیک. و به خانم‌ها گفتم از این پس به جای سه جلسه قرآن در هفته، دو جلسه برای نهضت سوادآموزی و یک جلسه برای قرآن قرار می دهیم. خانمی گفت: طبقه بالای منزل ما خالی است؛ برای برگزاری کلاس‌های نهضت قرار بدهیم. یک خانمی گفت: هزینه تخته با من. یکی گفت: من دیپلم دارم؛ آموزش رایگان با من. دیگری گفت: هزینه چای کلاس‌ها با من. و به این صورت کلاس‌های سوادآموزی راه افتاد آن هم در محله پایین شهر و محروم. و بعد به مدرسه گفتیم ما کلاس برگزار می کنیم فقط شما امتحان بگیرید و مدرک بدهید.»

حالا این یک محله است و یک سلول. این را در میلیون‌ها سلول که مثل این کلاس در کشور راه می‌افتد ضرب کنید. که می شود نهضت سوادآموزی و ریشه کن شدن مشکل بی‌سوادی در کل کشور.

در پاکستان مراسمی بود. یکی از آقایان آنجا گفت: کشور ایران مانند هواپیما آماده تیکاف کردن است برای توسعه. گفتم چطور؟ مگر کشور شما این قابلیت را ندارد؟ گفت: خیر. به طور مثال ما هنوز درگیر مشکل بی سوادی در کشور هستیم و ۶۰ درصد کشور بی سواد است و مثل ایران بی سوادی ریشه کن نشده است.

جایی که عقب ماندگی وجود دارد و هست ـ اقتصادی باشد یا هر چیز دیگر ـ آن چیزی که اهرم است برای حل مشکل، قدرت مردم است.

دموکراسی نمی شود؛ حالا هر کسی هم که رئیس جمهور بشود باز مشکل حل نمی گردد چون ذات دولت نمی تواند و توانش را ندارد. پس کجا و چه کسی باید مشکل را حل کند؟ قدرت مردم.

تفاوت الگوی اسلامی ایرانی ما با دنیا و غرب و لیبرالیسم و کمونیسم در همین است. یا باید لیبرالیسم باشیم و سرمایه‌داری و سرمایه سالاری، و مردم منتظر باشند تا سرمایه‌داری مثل بیل گیتس اشتغال ایجاد کند. که می‌تواند یک شبه ۶۰۰ هزار نفر را بیکار کند و دولت هم فقط بتواند مدتی به عنوان مرهم و برای چند صباحی بیمه بیکاری دهد.

یا نظام کمونیسم باشد که دولت سالاری است و همه چیز دولتی است.

هر دو نظام به فساد کشیده می شود و کمونیسم را به طور مثال در شوروی دیدیم.

ما می گوییم مردم سالاری. کار دست مردم باشد. قدرت مردم؛ تشکل‌های مردمی. مردم که می‌گوییم منظور فقط مردم مهجور نیستند، دانشمندان مردم هستند، تجار مردم هستند و… .

پس از لحاظ تئوریک از اینجا در حال ضربه خوردن هستیم. در همۀ عرصه‌ها مشکل این است که کار دست مردم نیست. مردم را مصرف کننده کرده‌ایم و کار کارمندی بکنند و مای دولت برای آنها رفاه و آسایش و بهداشت و … می آوریم! مگر چقدر شمای دولت قدرت دارید؟ تازه اگر پاک دست عمل نمائید!؟

برای چه حضرت آقا اصل ۴۴ را فرمودند؟! برای آنکه بیهوده دولت خیلی بزرگ شده است. وقتی دولت را خیلی بزرگ کنیم هم لَخت می شود و قدرت حرکت ندارد و هم خلاقیت و بهره‌وری آن پایین می آید و همه چیز دستوری می شود از بالا به پایین. و از طرفی هم فساد در دولت زیاد می شود.

امام این موضوع را همان ابتدای انقلاب متوجه شدند. در قصه های روستاها و جهادسازندگی و نهضت سوادآموزی و… در علم و جهاد دانشگاهی و جهاد علمی برای نظام و انقلاب.

شهید شهریاری فرمول غنی سازی ۲۰ صدرصد را ارئه داد. استاد دانشگاه بود نه کارمند انرژی هسته‌ای. آقای عباسی رئیس وقت سازمان انرژی اتمی می گفت: هر مبلغی که ایشان درخواست می کردند پذیرفته می شد؛ صد میلیارد؛ هر چقدر. چون نیاز به ۲۰ درصد داشتیم. و از طرفی درگیر چالش با غرب بودیم. شهید شهریاری گفتند که: این باشد برای نظام.

اگر کار را بهید دست مردم، مردم خوشان می توانند از پس کارها برآیند.

مگر مردم کارشناس هستند؟

وقتی شما صحنه را برای ورود مردم باز می کنید و میدان را برای مردم آماده می سازید، آن متخصص و کارشناس هم که جزوی از مردم است وارد صحنه می شود.

با همین نگاه رفتم بلوچستان تا ببینم اقتصاد مردمی در آنجا شدنی است یا خیر؟ و می شود کار را به دست مردم داد یا نه؟

بلوچستانی که از نظر من محرومترین مناطق نیست بلکه از مظلومترین مناطق کشور است. چون از تهران دور است و مسئولین محلی هم اینجا را نمی شناسند. و از طرفی ظرفیت و توان مردم محلی دیده نمی شود.

وقتی می خواستم به صورت داوطلبانه به شهرستان سرباز بروم، به دوستان هم دوره‌ای گفتم که یک سال بروم جایی بمانم تا ببینم می شود نشان بدهم اقتصاد مردمی شدنی است یا نه؟! که دوستان دانشگاهی هم دوره‌ای گفتند اشتباه می کنی، آخر دنیا است.

سرباز، در جدول آمارهای سال ۹۵ کشور پایین ترین رده را در جدول منطقه شهرنشینی کشور داشت و فقیرترین منطقه بود.

اولین چیزی که آنجا دیدم، این بود که زمین کشاورزی در آنجا ۱۲ ماه سال کشت می شد و استراحت نداشت. برنج، خرما، هندوانه، موز و… . و هر دو ماه یک محصول جدید روانه بازار می کرد.

۳۰۰ کیلومتر رودخانه دائمی دارد.  ۱۲۰۰ کیلومتر مرز با پاکستان دارد. ۳ الی ۴  مورد بازارچه مرزی دارد. بهترین محصول کشاورزی آنجا خرما است. زودرس ترین خرمای ایران در سرباز است.از خرداد ماه تا مهر خرما دارد. این خرما توسط دلالهای غیر بومی از سر زمین کشاورزی خریداری می شود آن هم با چک شش ماهه. و در مثل شهر بم بسته بندی می شود و به بازار عرضه می گردد.

به صورت آزمایشی، جهت خرید خرما به چند نخلستان رفتیم. سراغ باغی رفتیم که گفتند محصولش خیلی مرغوب است و ۱۰ میلیون می ارزد. به صاحب باغ گفتم: محصولتان را ۱۰ میلیون می خرم. با نارحتی بلند شد. گفتم چرا ناراحت می شود اگر کم است بیشتر می دهم. گفت: شما که خیلی زیاد گفتید ولی من اول فصل و قبل از رسیدن، محصول را به قیمت ۱۲۰۰ میلیون تومان فروخته‌ام.

و ما کلا از شنبه تا چهارشنبه آنجا بودیم برای خرید، و در مجموع ۱۳۰۰ کیلو خرما خریدیم.

فرماندار به من گقت: آقای ایزدخواه! ۴۰ درصد قیمت خرما توسط دلالها به نفع باغ‌دارها افزایش یافته است.

گفتم چرا؟

گفت: به خاطر شما. خبر پیچیده است که کسی پیدا شده است و محصول را از باغ دارها به قیمت خوب و نقد می خرد و دلالها ترسیده‌اند که اگر شما این‌طور بخواهید خرید کنید دیگر کسی به آنها محصولی نفروشد و همه آنها را پس زنند لذا قیمت را افزایش داده‌اند.

ما با دست خالی رفتیم آن هم به صورت نمایشی! ببینید چقدر مثبت بود. حالا اگر دولت این کار را می کرد چقدر به نفع مردم می شد. یا به تعاونی روستایی می گفت از باغ دار محصول را بخرید. چرا دلال غیربومی بخرد.

یک مجتمع ۱۶ بابی تجاری و خالی در سرباز وجود داشت. گفتم اینجا را می توان به یک ترمینال خرما تبدیل نمود. و باغ دارها خرماها در اینجا دپو کنند و به صورت عادلانه قیمت گذاری شود تا خریداران جزئی و تجار بتوانند محصولات آنها را خریداری کنند و دیگر کشاورزان نگران ترش شدن خرمای خود نباشند و از ترس مجبور شوند به دلال بفروشند. این می شود اقتصاد مردمی.

یک تاجر کالیفرنیایی با واسطه‌ای پیش ما آمد و می گفت: چطور به شما ثابت کنم این خرمای شما سودش از نفت بیشتر است و سالانه دو میلیارد نفر مصرف کننده خرما هستند.

می گفت: اگر بتوانید خرمای با کیفیت و مورد تایید آزمایشگاه را به همراه بسته بندی زیبا در اختیار من قرار دهید، حاضرن هفته‌ای ۱۰۰ تن از خرما از شما بخرم.

در سرباز سر هر کوچه‌ای یک بوتهۀ گیاه کرک یا همان استبرق قرآنی وجود دارد. نیروی دریایی سپاه روی آن کار کرده است و می گوید بسیار ارزشمند است. بوسیله آن الیاف مورد نیاز الیسه ضد حرق می توان تولید نمود.

اما در آنجا به عنوان یک گیاه مزاحم شناخته می شود که اگر مثلا دام از آن بخورد کور می شود در حالی که یک گیاه دارویی بسیار ارزشمند است.

یک شخص کانادایی به من می گفت: اگر کشور ایران زمین در اختیار من قرار دهد، حاضرن در اینجا ۳ هزار هکتار گیاه «گز روغن» کشت کنم و اسانس و روغن آن را بگیرم و به کانادا ببرم.

در شهر سرباز، ۵ هزار تن سردخانه از کار افتاده وجود داشت. به صورت آزمایشی خرما را از زمانی که قرمز شد برای آن که به تنش دمایی نرسد باز کردیم و یک الی دو ماه در دمای ۱۸- درجه قرار دادیم. خرما به صورت سالم و تمییز و درشت رسید. منتهی شیرین نبود. یک الی دو روز در آفتاب ۴۵ درجه قرار دادیم و به اصطلاح در دمای خرما پزان قرار دادیم تا خرما شیرین شد.

آن خرما را پیش یکی از خرماشناسان بردم و از او پرسیدم این چه نوع خرمایی است؟

گفت: خرما درجه یک است که بر روی درخت عمل آمده است.

گفتم: در سردخانه به عمل آمده بدون گاز و… . ضمن آنکه هیچ آفتی هم ندارد.

آنجا کشاورزها متوجه شدند که چرا فلان کشاورز تبریزی خرمای نارس خریداری می کند.

با این کار هم سردخانه‌ها فعال می شوند و هم خرمای درجه یک و بدون آفت و سه برابر قیمت نصیب کشاورزان می شود.

یک سردخانه محل خوردروهای اسقاطی ناجا شده بود.

سراغ بازارچه پیشین رفتم. برخی تجار و صاحبان کارت بازرگانی و فرماندار را جمع کردم و با آنها صحبت کردم. گفتم: آمده‌ام شما را توانمد سازم.

پرسیدند: یعنی چه؟ چطور؟

گفتم: به من بگوئید شما که هم مرز را در اختیار دارید و هم بازارچه مرزی را، تا کدام مناطق پاکستان برای تجارت سفر کردید؟

گفتند: نهایت تا ۱۰۰ کیلومتری پاکستان مثل شهرهای مند و تربت.

پرسیدم یعنی تا کراچی نرفتید؟ گفتند: نه!

گفتم: گام اول این است که اگر شما تاجر و بازرگان هستید حداقل باید تا کراچی بروید.

گام دوم اینکه از ایران چه چیزی به پاکستان می برید؟

گفتند: محصولات لبنی و نوشابه و… .

گفتم: ایران از لحاظ محصولات پلیمری در دنیا حائز رتبه است، محصولات پلیمری و اتصالات به پاکستان نبردید؟

گفتند: خیر! تا به حال کسی به ما چیزی در این موضوع نگفته بود.

به جامعه ۲۰۰ میلیونی پاکستان این محصولات را نفرستاده بودند.

جنس در ایران بود. بازاچه مرزی در اختیار داشتند. نیاز کشور پاکستان به محصولات پلیمری وجود داشت و نیاز خود را از عربستان و از طریق کشتی و دریا تامین می کرد.

به فرماندار گفتم شما یک نمایشگاه دائمی در اینجا دائر کنید. شرکت‌های داخلی محصولات خود را در این نمایشگاه عرضه کنند. و بلوچ‌ها این محصولات را ازاینجا به پاکستان ببرند و یا تجار پاکستان بیاند و از طریق این نمایشگاه سفارش دهند.

به بانک مرکزی و برخی گفتم که بیائید و بازارچه‌های مرزی را در اختیار مردم قرار دهید. بدهید دست تجار محلی؛ پول هم می آید.

یک دختر و پسر برای ازدواج نیاز به یک واسطه دارند تا آنها را با هم آشنا کند تا پس از آشنایی به وصل شوند و ازدواج نمایند و تشکیل زندگی دهند.

ما می گوئیم مردم باید به یکدیگر برسند. یکی باید در این میان باشد که تولید کننده و تجار را به هم وصل نماید . به یکدیگر برساند تا تجارت بین آنها جاری شود.

جهاد سازندگی این کار را بر عهده داشت؛ به هم‌رسانی می کرد. نیروهای مردمی و نیروهای ادارات خدمت رسان را پیدا می کرد و به یکدیگر وصل می نمود.

ما این حلقه میانی را کم داریم.

مساجد و ائمه جمعه و جماعات می توانند این کار را انجام دهند. مردم به آنها رجوع و اعتماد دارند. فقط دست عوامل مردمی را در دست یکدیگر قرار می دهند تا بشود عاملیت مردمی.

از تعاونی صیادی پرسیدم: شما مراجعه کردید از تهران غرفه در میدان مثلا تره بار تهیه کنید؟

گفت: خیر. تا به حال کسی نگفته بود. ما همینجا ماهی را به دلال می فروشیم.

صیاد ماهی را از قایق و لنج کیلویی ۱۸ به دلال می داد و در تهران همان ماهی کیلویی ۶۰ هزار تومان فروخته می شد. در حالیکه صیادها می گفتند هزینه انتقال ماهی از طریق سردخانه با تناژ بالا به تهران کیلیویی ۵ هزار تومان هزینه در بردارد.

این اقتصاد پر هزینه است و عبث می باشد.

مردم را باید جهت تامین کالا به یکدیگر وصل کنند و در این میان هر کجا که کالایی دچار کمبود شد توسط دولت تامین شود.

 

Tags: , ,

اخبار مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

فهرست