وبلاگ – کلاسیک (۱ ستون)

برگزاری چهارمین نشست از سلسله نشست‌های وحدت و تمدن‌سازی با عنوان «روایت امارت»

چهارمین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی «وحدت و تمدن سازی» با عنوان «روایت امارت» برگزار گردید. در این نشست که پنجشنبه چهاردهم اردیبهشت‌ماه در دفتر موسسه فرهنگی ملت ابراهیم علیه السلام برگزار شد، استاد ارجمند علیرضا کمیلی فعال عرصه بین الملل و دبیر اتحادیه امت واحده، به بررسی وضعیت فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی افغانستان و طالبان در شرایط کنونی پرداخت. متن زیر مشروح سخنان ایشان است که توسط معاونت پژوهش موسسه ملت ابراهیم با همکاری فاضل ارجمند سید محمد فیاض تهیه و تنظیم شده است و تقدیم می‌گردد:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

من در اینجا وارد مباحث نظری نمی شوم و تمرکزم بر مشاهدات شخصی است. نیاز ندارد ما جایگاه این تفکر را در ساختار کلامی و میان فرق موجود ذکر کنیم، چون این مباحث قبلا مطرح شده است و شما آشنا هستید.

طالب از ابتدا یک مساله پرمناقشه ای بوده مخصوصا بخاطر اینکه پروژه رسانه ای پشتش آمد. البته همین کار سنگین رسانه ای را بعدا در قضیه مهسا امینی بر سر ما آوردند. یادتان هست که وقتی طالب داشت پیروز می شد فضای ملتهب رسانه ای بوجود آمد به طوری که حتی حزب اللهی ها هم عکس احمد مسعود را بعنوان مجاهد زمان منتشر می کردند و از او حمایت می کردند تا جلوی طالب بایستد. در واقع پشت تئوری ایستاده بودند که نهایتش جنگ و حمایت از گزینه نظامی در افغانستان بود و خب واضح بود که این خواسته کیست!

حتی اگر این سر وصداهای رسانه ای هم نبود باز هم این ماجرا پرحاشیه بود بخاطر گذشته ای که این جریان داشت و در واقع برند طالب در ایران و جهان سوخته بود! من یادم می آید در حدود ۷-۸سال پیش برخی از سران طالب به ایران آمده بودند. از من هم دعوت شد. فکر می کردم باید با آنها تعاملات فکری داشته باشیم که اگر یک روزی به قدرت رسیدند بتوانند رفتار مناسبی داشته باشند. البته بنده توفیق ادامه همکاری نیافتم. من چند نکته به برخی گفتم اگر نسبت به گذشته تان منتقد هستید -که بودند- با این اسم و برند قبلی ادامه ندهید. این برند سوخته است و نمی شود حتی تلطیفش کرد. مخصوصا با آن حوادثی که در ذهن جامعه ایرانی بود و نیز بدنه مهاجران افغان که در ایران تشریف داشتند. خلاصه اینکه دینامیک عجیبی وجود داشت که باید رفت و آن را از نزدیک دید.

ما یک دوست تحصیلکرده و رسانه ای داشتیم که در کابل با هم کار می کردیم. ما خانوادگی با هم به بند امیر و بامیان رفتیم. در راه برگشت به میدان وردک که رسیدیم (میدان وردک یکی از مراکز پشتونها و طالب است و نیز یکی از مراکز درگیری های بین کوچی ها و شیعیان) بخاطر عبور گله ی بز و گوسفند، ماشین ها متوقف شده بودند. دوست ما داد زد و به چوپانی که پشتون بود گفت: داداشت را از وسط خیابان جمع کن!

به او گفتم شما که فرهیخته اید و رسانه ای هستید و اهل قلم اید چرا اینطور حرف می زنید؟ جوابی که داد خیلی برای من تکان دهنده بود با اینکه من موارد زیادی از این دست دیده بودم. او گفت ما با اینها چند نسل جنگیده ایم و من حاضرم همین الان بخاطر این که پدران ما را کشته اند با او بجنگم! خب کشوری با این وضعیت روز خوش می بیند؟!

ببینید عمق مساله تا کجاست. بعید می دانم در سیستان و بلوچستان و یا آذر غربی و شهرهایی که قومی است، چنین حدی از نفرت نسبت به هم وجود داشته باشد. پس طالب با همان برند قبلی اش کافی بود تا مساله ساز باشد چه برسد به اینکه درگیری هم وجود داشته باشد و رسانه های جهانی هم بیایند پشت ماجرا که البته زود جمع شد چون در میدان هیچی وجود نداشت و ما که به پنجشیر رفتیم دیدیم که هیچ نشانه ای از وقوع جنگ نیست!

یکی از دوستان که اهل سفر است به افغانستان آمده بود و دیدم عکسی گذاشته که طالبها ایستاده بودند جلوی قبر پیرهرات، خواجه عبدالله انصاری و دست شان را بالا گرفته و دارند دعا می کنند. به او پیام دادم که برای تو جالب نیست که اینها دارند جلوی قبر دعا می خوانند؟ گفت نه؛ دقت نکردم چرا دعا می خوانند. خب چون سواد فرقی نداشت! به او گفتم قبلا یک گزارشی از شما درباره پاکستان خوانده ام که پر از غلط علمی بود.کاش شما در حوزه هایی که چیزی نمی دانید روایت نکنید و ننویسید. چون مسائل کلامی و مذهبی هم مثل دیگر علوم، علم است و باید آن را دانست.

در حوزه روایت، یک مساله هست و آن اینکه برخی فکر می کنند روایت، سوگیری و جهت گیری ندارد. خب اصلا وقتی فهم درستی از آن کانتکست نداشته باشید روایتها معنادار نیستند! کسی که فکر می کند پاچه کوتاه یا عقال قرمز نشان وهابیت است روایتی هم که می کند معلوم است چقدر ارزش دارد!

ده ها نفر هم به افغانستان رفتند و هر کسی با ظن خودش روایت کرد. ملغمه ای پیش آمد که البته اقتضای رسانه است و من شخصا به اینها توجهی نداشتم چون بالاخره در رسانه یک فضای سطحی هم حاکم است و پشتوانه فکری و نظری در آن نیست که بخواهی جدی بگیری!

نکته بعدی اینکه دشمن با همان قدرت رسانه ای که بعد از قضیه طالبان در مورد مهسا امینی بر سر ما آورد، به خوبی سعی کرد تا این اتفاق را آنطور که خودش می خواست رقم بزند. مثلا برای مذهبی های شیعه، ماجرا را مذهبی روایت می کرد. برای سکولارها عقب ماندگی فکری و ریش بلند طالب را روایت می کرد. برای هر طیفی یک روایت ارائه داد تا به هدف خود که ایجاد درگیری بین جمهوری اسلامی و طالبان بود برسد.آن هم با رمز پنجشیر و احمد مسعود و حمایت از کسانی که می خواهند جبهه مردمی مقاومت تشکیل دهند و دیدید که روزنامه جمهوری اسلامی تیتر زد که الحشد الشیعی در افغانستان تشکیل شده است و فضای جنگ مذهبی خیلی خطرناکی را می خواست ایجاد کند. حالا همان ها می گویند نه ما طرفدار جنگ نبودیم!!

بعد از این که این ماجراها تمام شده یا فروکش کرده بود بر سر یکی دو فیلم دعوای ایرانی-افغانی به راه انداختند. دو فیلم در افغانستان وایرال شد و ظرف مدت یکی دو روز در گوشی همه بود. بچه های هزاره و تاجیک و پشتون و هر کسی که با ما کار می کرد، استوری بر علیه ایران گذاشتند! فضا طوری شد که اگر موضعی بر ضد ایران نمی گرفتند اطرافیان شان می گفتند چرا چیزی نمی گویی و واقعا قدرت رسانه ای غرب را من آنجا دیدم! همه صفحات طنز و فیک و رقص و سرگرمی یکهو در این مواقع می شدند سیاسی و توزیع کننده فیلم هایی که امپراطوران رسانه می خواستند!

حتما دیده بودید: یکی از فیلمها در مورد یک بچه بود که شخصی او را با دستش خفه کرد و نوشتند آن شخص یک سرباز ایرانی بوده است! یک فضای خیلی غیرعادی شکل گرفت. البته عرض کردم اگر این اتفاقات هم نبود، باز فضا عادی نبود.

در ایران هم اختلاف نظر و دعوا وجود داشت. دو سه طیف ایجاد شد. در وزارت خارجه هم اختلاف نظر وجود داشت. اختلاف به حدی جدی بود که مسئول پرونده تغییر کرد. این قضیه در یک کلمه بسیار رسانه زده و سخیف شد و در فضای فکری ـ تحلیلی نمی شد درباره آن حرف زد. برساخت های رسانه ای پیشینی هم وجود داشت که همانها تکرار می شد. مثلا تصویر طالب در ذهن یک ایرانی تداعی کننده القاعده و وهابیت بود. خب حضور پررنگ هزاره و تاجیک در ایران و دعواهایی قومی که با اینها داشتند نیز بی تاثیر نبود! طیف غربگرایی که در این بیست سال با غربی ها کار کرده و حالا به ایران فرار کرده بود نیز موثر بود.

یادم هست که محرم آنجا بودیم. مراسمات را شرکت کردیم. عرف آنجا اینست که روز تاسوعا مراسم تیغ زنی دارند! فضای عزاداری افغانستان هنوز سنتی است. لخت می شوند و زنجیرتیغی می زنند و این کار را در خیابان انجام می دهند. ما به محله افشار کابل رفتیم (افشاری ها خودشان را ایرانی می دانند و می گویند نادرشاه ما را به افغانستان منتقل کرد. محله شان شیعه نشین است. پدر احمد مسعود آنجا را بمباران کرده بود که تعداد زیادی شیعه کشته شدند) تا مراسمات را ببینیم. طالب آن دو روز بخاطر امنیت، اینترنت را قطع کرده بود چون خیلی از انفجارهایی که داعش انجام می داد بوسیله ریموت بود. تاسوعا و عاشورا در مراسمات انفجاری رخ نداد. طالب در دو طرف خیابان مستقر شده بود تا از عملیات انتحاری جلوگیری کند و در میانه خیابان، عزاداران کوچک و بزرگ لخت شده بودند و در خیابان زنجیزتیغی می زدند و خیابان پر از خون شده بود.

دوستان ما هم مداح از ایران دعوت کرده بودند و مراسم گرفته بودند. بعد دائم از ایران به من پیام می دادند که شنیده ایم از عزاداری جلوگیری شده است و پرچم ها جمع شده است! من تعجب می کردم. این نشان می داد که قدرت رسانه ای که داشت تصویر ایجاد می کرد بسیار قوی بود و حتی ذهن ایرانی ها در دستانش بود!

ماجرایی رخ داد که دیگر من بریدم، کم آوردم. و آن اینکه ۸-۷نفر آدمی که من آنها را عاقل و فرهیخته می دانستم از من سوال کردند قضیه اینکه ماه رمضان برای مجاهدین نصف شده چیست؟ برای من دو دستخط از هبة الله، رهبر طالبان فرستاند. در یکی از آنها نوشته بود مجاهدین به شکرانه پیروزی، نصفه روزه بگیرند و در دیگری آمده بود که مجاهدین دو ماه روزه بگیرند. اینها را دوستانی فرستادند که من آنها را به عقلانیت می شناختم!! این یعنی قدرت رسانه!

در این جور مواقع شاید لازم باشد یکی دو سال زمان بگذرد تا بشود درباره اش حرف زد. باید فضا قابل گفتگو باشد. من هم در دو سه تا لایو با علیزاده لندن سعی کردم فضا را توضیح دهم وگرنه شرایط بسیار غیرعادی بود و انگار دغدغه شناخت واقعی اوضاع وجود نداشت. الان که فاصله افتاده است می شود خیلی حرفها را زد و فهم دقیقتر و واقعی تری نسبت به آن زمان پیدا کنیم.

نکته آخر اینکه اتفاق مهم و بزرگ اخراج آمریکا از افغانستان را با پروپاگاندای خوبی که به راه انداختند به حاشیه کشاندند. در آخرین سخنرانی سید حسن نصرالله ایشان گفت مهمترین اتفاق قرن اخراج آمریکا از افغانستان بود. در ایران هم فکر کنم فقط آقا به این مساله چند بار اشاره کردند! حتی حزب اللهی ها هم در آن دوره حرف بی بی سی و اینترنشنال را می زدند و از آنها استوری می زدند و نقل قول می کردند. در واقع در طراحی آمریکایی ها که خیلی هوشمندانه بود این خروج را به تهدید و هراس تبدیل کردند کما اینکه در کشورهای دیگر هم چنین می کنند!

شما می دانید هنوز که هنوز است با اینکه دو سال از اخراج آمریکا گذشته است، هزاران نفر از آمریکایی ها دارند در موردش حرف می زنند و حتی ترامپ دارد بایدن را مسخره می کند که مقدار زیادی سلاح در افغانستان جا گذاشتید و آمدید. همه اینها به هیچ تبدیل شد! شما یک پرونده یا یادداشت قوی در مورد اهمیت فرار آمریکا از افغانستان نمی بینید! بنظر من ادعای استقلال فکری و رسانه ای یک حرف گزاف است و تجربه نشان داده همه متاثر و منفعل عمل می کنند.

من شخصا چند بار بخاطر این قدرت تصویر سازی و رسانه ای آمریکا به قدرت آنها سر تعظیم فرود آورده ام چرا که نشان دادند توان جریان سازی در هر لایه ای از خودی ترین جریانات ما را هم دارند!

اینها مقدمه بحث بود. اما اصل بحث:

طالب و همسایگان او

من یادم هست در جلسه رسمی در تهران حضور داشتم که نمایندگان نهادهای مختلف آمده بودند. یکی از مسؤولان جمهوری اسلامی در حوزه افغانستان جلسه را اینطور شروع کرد که: حتما می دانید در افغانستان طالبان بر سر کار نیامده بلکه پاکستان حاکم شده است! خب این تحلیل خیلی رایج بود و هنوز هم هست! خیلی از تحلیلگران باصطلاح نخبه ایرانی هم بعد از چند ماه از تغییر حکومت در افغانستان، این تحلیل را گفته اند. من هم اگر بخواهم اعتراف کنم وقتی به افغانستان سفر کردم در ذهنم این بود که آنها نسبت وثیقی با پاکستان دارند در حالی که من اطلاعاتی داشتم که عامه مردم نداشتند. مثلا می دانستم ایران ارتباطاتی با آنها دارد و حمایت هایی می کند. رهبر قبلی طالبان، ملا اختر منصور حدود ۷-۶ سال پیش، بعد از آنکه شش ماه در ایران بود، وقتی از مرز سیستان و بلوچستان وارد پاکستان شد، توسط پهباد آمریکایی به شهادت رسید. در واقع این اقدام، پالسی از طرف پاکستان به طالب بود که به ایران نزدیک نشوند!

اثرگذاری پاکستان بر روی طالب غیرقابل انکار بود و من به عنوان یک مشاهده گر که یک سری اطلاعات هم داشتم، از همان روز اول چیزهایی دیدم که شوکه شدم و تعجب کردم. مثلا می دیدم یکی از آنها در جلسه موضعی تند بر علیه پاکستان گرفت. این قضیه چند بار دیگر توسط افراد مختلف تکرار شد.

از زبان یکی از سران امارت (که احتمالا ملابرادر بوده) خیلی گسترده نقل می شد که آی اس آی (سازمان اطلاعات پاکستان) او را می خواست به آمریکا تحویل دهد که به آنها می گوید چطور می شود که یک مسلمان برادرش را به کافر تسلیم کند؟ آنها جواب می دهند که هر چیزی که منافع ما اقتضا کند را انجام می دهیم و اگر لازم باشد برای منافع مان با شیطان وارد تعامل شویم این کار را می کنیم!

این مقام طالب گفته بود ما بعد از این برخورد تصمیم گرفتیم مثل آنها نباشیم و برادرمان را ببخشیم. لذا عفو عمومی اعلام کردند و این یکی از کارهای ویژه ای بود که طالب وقتی در افغانستان بر سر کار آمد انجام داد. می گفتند حتی اگر کسی صد نفر از دوستان ما را نیز کشته است مشمول عفو می شود. این کارشان مستند به رفتار پیامبر اکرم ص در فتح مکه بود.

تصمیم دیگر وی این بود که گفت اگر یک روزی به قدرت برسم برادر مسلمان خودم را نمی کشم و به او خیانت نمی کنم. لذا نگاه هایی که اینها درباره پاکستان مطرح می کردند بر اساس تجربه سی چهل ساله زیست با او بود و روایت آنها از سران این کشور نوعی نفاق و عدم دلسوزی نسبت به اسلام بود. یعنی برخی از آنها می گفتند پاکستان خائن است و فقط منافعش برایش اهمیت دارد و صداقت در کارش نیست.

یک بار خبری آمد که بعد هم معلوم شد دروغ بوده و سخنگوی وزارت خارجه ما هم آنرا بشدت محکوم کرده بود! و آن اینکه هواپیماهای پاکستان به کمک طالبان آمده و نیروهای مقاومت را بمباران کرده اند! که در پنجشیر یکی از سران طالب جلوی دوربین ها سخنرانی کرد و من دیدم بر علیه پاکستان حرف زد و گفت پاکستان ضعیف تر و ذلیل تر از آن است که این کار را بکند و ما هیچ وقت دست جلوی آنها دراز نمی کنیم. الان هم که می بینیم درگیری های آنها با پاکستان روزانه است و یکهو همه تحلیلگران نخبه ما ساکت شده اند!

آیا این حرفها به این معناست که آنها با پاکستان هیچ ارتباطی ندارند؟ خیر. بلکه منظور اینست که حرف کسانی که گفتند پاکستان روی کار آمده و کلا طالبان هیچ کاره است، درست نیست. ولی برخی از چهره های طالبان معروفند به اینکه لابی بهتری با پاکستان دارند. هنوز هم برخی از آنها زندگی شان در پاکستان است. برخی از علمای آنها در پاکستان زندگی کرده اند مثل وزیر حج و اوقاف که در پیشاور درس داشته و حدود هزار شاگرد پای درس او حاضر می شده است. پس یک عقبه ای در پاکستان دارند. با دولت پاکستان هم ارتباطات وجود دارد. بنابراین نباید به مساله نگاه صفر و یکی داشت.

طالب و عقیده

در حوزه فکری نوعا طالبی که من دیدم متاثر از دیوبند است ولی برخی از آنها گرایشات صوفیانه شدیدتری داشتند. من با چند نفر از آنها در نزدیکی کابل پیش یک پیری رفتم که سران امارت نزد او می آمدند و از او ذکر می گرفتند. فضای صوفیانه در برخی از آنها پررنگ بود.

درگیری آنها با داعش هم که از قبل شروع شده بود. دو سه سال قبل به مدت ۸ ماه با داعش در جلال آباد جنگیدند. بعد از ملاعمر انشقاقاتی بوجود آمد و برخی از آنها مثل عبدالمنان نیازی ادعای رهبری داشتند. البته بعدها معلوم شد او تحت مدیریت استخبارات و امنیت ملی افغانستان کار می کند و پولهای زیادی با هدف ناامن کردن مرزهای ما در اختیار او قرار دادند. بعد هم که کشته شد نماینده امنیت ملی افغانستان در تشییع او شرکت کرد و او را در مقبره خواجه عبدالله انصاری دفن کردند.

درگیری آنها با داعش از قبل بوده و هست. به نظر من هم خیلی تند در این قضیه برخورد می کردند و هر کسی که متهم به فکر وهابی و سلفی بود یا احساس می کردند امکان دارد جذب داعش شوند را می کشتند. البته من معتقدم که سرکوب گسترده چه بسا ممکن است به ظهور گروه های مسلح منجر شود و نباید فقط برخورد امنیتی کنند و لایه فکری هم مهم است.

خودشان از همان روزهای اول می گفتند در آینده نه چندان دور تنها تهدید امنیتی ما داعش است چون جریان دیگری وجود ندارد که برای ما تهدید تلقی شود. جریان مقاومت که از اساس دروغ بود و کف میدان هیچی نداشت لذا فقط داعش است که حمایت مالی از بیرون می شوند و تهدید هستند. تقریبا هنوز درگیری وجود دارد ولی خودشان می گویند دیگر تمام شده است. که به نظرم یک دلیل آن واقعی است چون به صورت گسترده سرکوب کرده اند. دلیل دیگر این است که می خواهند امنیت افغانستان خدشه دار نشود و اگر قرار باشد سرمایه گذاری در کشورشان اتفاق بیفتد از طرف روسیه و پاکستان و چین و …، امنیت کشور باید تامین باشد. البته من معتقدم بخشی از انفجارهایی که یکی دو سال گذشته رخ داد، کار امنیت ملی سابق بود و با هدف شکستن امنیت و برهم زدن ثبات افغانستان صورت گرفت. چون برند طالب برند امنیتی و نظامی بود و در حوزه های دیگر دستاوردی نداشت. مثلا در حوزه فرهنگ سخت گیری زیاد از حد داشتند یا در حوزه اقتصاد دستاورد جدی به دست نیاورد که البته بخاطر کارشکنی مستقیم آمریکا و بلوکه کردن پول اینها و نیز ساختار وابسته به کمک های غربی بود که نمی شد این بودجه که ۶۰ درصد آن به کمکهای بیرونی وابسته بوده را یک شبه مستقل کرد و تغییر هم در حال مردم ایجاد نشود!

نکته: در حوزه امنیت در افغانستان دو مساله وجود داشت. یک شاخه امنیت نظامی و طراحی شده وجود دارد که ناامنی ایجاد می کرد. مثلا خود طالب بر علیه حکومت قبلی ناامنی ایجاد می کرد یا داعش عملیات می کرد. شاخه دیگر که باعث ناامنی شده بود و عموم مردم هم از همین مورد ناراضی بودند، غارت و چپاول و اختطاف بود. دزدی یک شغل محسوب می شود در آنجا و کسی نیست که خاطره ای در این مورد نداشته باشد. من یادم می آید وقتی زمینی به افغانستان سفر می کردم همه می گفتند  در راه هرات، گروه های مختلف ما را نگه می داشتند و پول می گرفتند. بعد از بر سرکار آمدن طالب مردم در این حوزه احساس آرامش پیدا کردند. یکی از دوستان ما که استاد دانشگاه بود می گفت خوشحالم که دارم با ماشین شخصی خود به هرات می روم! (یعنی تا قبل از این، اوضاع ناامن بوده که جرات مسافرت زمینی نداشتند) این لایه از امنیت که در افغانستان به وجود آمد برای عامه مردم جذاب بود و حس خوبی ایجاد کرد.

طالب و شیعه

طالب تکفیری نیست. آزادی های مذهبی شیعه را در چهارچوب خودش تاحدی قبول دارد. در حوزه های علمیه آنجا فقه شیعه تدریس می شود ولی در دانشگاه با این که درخواست زیادی شده هنوز قبول نکردند که این رشته را به عنوان درس رسمی دانشگاه قرار دهند. از قبل هم اینطور بوده است. می گویند که وظیفه خود می دانند از حقوق شیعیان و جان آنها به عنوان یک شهروند دفاع کنند. ما هم که در مراسمات شیعیان شرکت کردیم، امنیت جلسات را طالب به عهده داشت. بعد از محرم سال قبل شورای علمای شیعه بیانیه داد و تقدیر کرد از امنیت مناطق شیعه در مراسمات محرم که برگزار شد.

آمار کشته ها هم بسیار پایین آمده است و ۸-۷ماه است که خبری از انفجار جدی نیست و نشان می دهد بخشی از ادعای آنها مبنی بر سرکوب داعش واقعی است. البته بخشی از این انفجارات هم وابسته به اجیرشدگانی است که پول می گیرند و به اسم داعش این اقدامات را انجام می دهند. جایگاه شیعه در آنجا در حدی است که مثلا دو سه نفر از آنها معاون وزیر هستند. اینکه آیا گسترده می شود جایگاه آنها یا خیر، بستگی به سیاست های آینده طالب دارد. همین الان در قطر مذاکراتی در جریان است که موثر خواهد بود در افغانستان و تعامل جهان با آنها. طالب به کسانی که قبل از آنها بر سر کار بودند مسئولیت نخواهند داد. نگاهشان به مسئولینی که در این ۲۰ سال بر سر کار بودند، هر کسی که باشد، سنی، شیعه، ازبک، هزاره و پشتون، فرقی ندارد، اینست که اینها آمریکایی اند و مانند نگاه ما به مدیران دوره شاه است.

البته اینطور هم نیست که یک طالب دیوبند، عزاداری شیعه را قبول داشته باشد. او می گوید عقیده  شیعه این است و حق دارد در حیطه خودش انجام دهد. سال پیش نماز عید فطر در افغانستان برگزار شد و مشکلی نبود ولی ممکن است به صورت موردی جلوی نماز را گرفته باشند و با کسانی برخورد کرده باشند. همانطور که در کشور ما هم رویه ها با استثناها فرق دارد لذا بنده دارم از رویه ها سخن می گویم و اگر نقلی بعنوان استثنا دیدید نگویید پس این چی بود.

طالب و پشتون

افغانستان یک کشور با ساختار قومی بسیار پیچیده است. در مناطق پشتونی مثل پکتیا، پکتیکا، جلال آباد، کنر، قندهار و … چه در زون شرقی چه جنوب، زندگی خیلی سنتی تر است. آمریکایی ها در این ۲۰ سال هر ساختارشکنی که می خواستند در این مناطق سنتی انجام دادند. مثلا بامیان تبدیل شده بود به مرکز توریستی و در بندامیر مسابقات دوچرخه سواری دختران و  پسران دائم برگزار می شد. ولی در همان دوره هم، زن ها در خیابان های مناطق پشتونی تقریبا دیده نمی شدند.

سال گذشته قرار بود مدارس بازگشایی شود. روز اول سال تحصیلی دخترها به مدرسه رفتند و بعد از دو سه ساعت دستورالعمل آمد که دبیرستان های دخترانه باید بسته شود که بچه ها با گریه و زاری به خانه برگشتند. این قضیه برای من سوال ایجاد کرد و من از حدود ۲۰ نفر طالب پرسیدم و بدون استثنا همگی گفتند بستن مدارس دخترانه کار غلطی بود. تا حدی که من گفتم شما که همگی مخالف هستید پس چه کسی موافق است؟! که آنها نام چند نفر از سران علمای بزرگ شان را به زبان آوردند که فشار آورده اند به هبه الله که ما مخالف بازگشایی مدارس هستیم. برخی هم می گویند این یک گروکشی از جامعه جهانی برای به رسمیت شناختن امارت اسلامی است چرا که ابزار فشار دیگری ندارند که خب یک فرضیه اثبات نشده است.

البته آنها با اصل تحصیل زنها مخالف نیستند. وزیر امر به معروف آنها مفتی خالد گفته بود چیزی که اسلام آزاد کرده است را ما حق نداریم ببندیم. مساله ما اختلاط است و باید این را حل کرد. قبل از ما معلم جوان مجرد در دبیرستان دخترانه تدریس می کرده است و ما مخالف این کار هستیم. البته مدارس مختلط هم وجود داشته و الان هم وجود دارد. من هم مشاهده کردم ولی چون مدرسه غیرانتفاعی بود کاری به کارش نداشتند.

در مورد حضور زنان در محل کار هم مساله شان اختلاط است. بخشی از زنان را خانه نشین کردند و به آنها حقوق می دادند یا زنان دورکاری می کردند تا فکری به حال قضیه اختلاط شود. وزیر امر به معروفشان می گفت ما با تحصیل تا دکتری و حتی بالاتر از آن مشکلی نداریم.

همین الان رئیس دو بیمارستان تخصصی در کابل زن هستند که بیشتر امور زنان را در آنجا پیگیری می کنند. حتی در دوره قبل که سخت گیری ها زیاد بود هم تنها رشته ای که زنان حق درس خواندن در آن را داشتند طب بود چون پزشک مرد برای زن در امور خاص حرمت ایجاد می کند. در دوره جدید چند رشته که به نظرشان در شان زنان نبود مثل مهندسی کشاورزی و… را حذف کردند و بقیه رشته ها را آزاد کردند.

با اینکه نگاهشان به مساله، اختلاط است ولی به نظر من دارند افراط می کنند. مثلا پارکها را تفکیک کردند بخاطر چند تخلفی که دیده بودند کلا ممنوع شد چون مثلا روزی که نوبت زنان بوده، مردها هم رفته بودند. در افغانستان دور پارکها حصار وجود دارد. نکته جالب اینکه بعد از تفکیک پارکها من مشاهده کردم آنقدر جمعیت از خانم ها آمده بودند در پارک که تعجب کردم. چون فضای آنجا به شدت سنتی است. من با یک خانم هنرمند جلسه داشتم که حجاب کاملی هم نداشت از او در مورد پارک پرسیدم. او گفت ما قبلا هم پارک نمی رفتیم. پارک جای اراذل و اوباش است. پدرم نمی گذاشت ما برویم. لذا بعد از تفکیک پارکها، از آن استقبال شد.

در ایران مسخره می کردند که چقدر آنها عقب افتاده اند. در حالی که در افغانستان اکثر مردم راضی بودند. دقت کنید که اگر حرف از طبقه مدرن آن کشور می زنیم، ده درصد جمعیت را در بر می گیرد. چون ۷۰درصد مردم این کشور روستا نشین اند و تفکر یک روستانشین هم نسبت به مقوله اختلاط روشن است. آن ۳۰ درصد دیگر هم در ۶-۵شهر اصلی پخش اند. مدرن ترین شهر کابل است که در آنجا هم فضا سنتی است.

یک چیزی که از سبک زندگی آنها برایم جالب بود این بود که هر کسی ما را شام دعوت می کرد فرقی نداشت پشتون بود یا هزاره یا تاجیک، می دیدیم همه فامیل در یک ساختمان زندگی می کردند. هنوز پدر سالاری خانواده ها را دور هم نگه داشته بود.

وقتی شام دعوت می شدیم می گفتیم  بعد از نماز مغرب می آییم. چندین بار زنگ می زدند که کجایید؟ باید یک ساعت قبل از اذان به منزل شان می رفتیم و پذیرایی می شدیم و مثلا بین دو نماز شام می خوردیم و ساعت ۹ هم خیلی ها می خوابیدند. از آن طرف هم ۵یا۶ صبح کارشان را شروع می کردند. این سبک زندگی کابل است به عنوان مدرن ترین شهر افغانستان. در شهرهای هرات و قندهار و…فضای خیلی سنتی تری حاکم است.

طالب و کشورداری

کاش می شد جمعی از نخبگان حوزوی ما به آنجا بروند و در مورد نحوه دینی شدن حکمرانی و مسائلی از این دست وارد گفتگو شوند چون هنوز نگاه شان به مساله حکمرانی دینی مقداری بسیط و ظاهربینانه است.

بعد از ماجرای مهسا امینی و اتفاقات اخیر، به ما بدبین شدند و معتقدند اگر در بحث حکمرانی و حجاب کوتاه بیاییم مثل شما می شویم. همین چند روز پیش یکی از آنها عکس های بدجوری از بالاشهر تهران برای من فرستاد و گفت علمای ما حق دارند سختگیری می کنند تا به این وضعیت نرسیم!

اینکه آنها فهم شان از حکمرانی دینی چه بود، سوال من هم بود و از علمای آنجا از روز اول می پرسیدم و نهایتا جوابی که گرفتم این بود: ما یک میلیون و صدهزارتا حکم فقهی در فقه حنفی داریم و فقه حنفی پویاست و همه چیز دارد. من یک بار از آنها نشنیدم مثلا در مورد اقتصاد اسلامی چهارچوبی نوشته ایم یا وجود دارد (البته من ندیدم).

در پرانتز یک گله ای دارم و آن اینکه تعابیری که محققان و تحلیلگران و نخبگان ما در مورد طالبان نقل میکنند، عمدتا تعابیر آمریکایی است. همان حرف شبکه حقانی را می زنیم. من یک بار در یک اندیشکده در تهران گفتم یک نفر از آن سر دنیا می آید ببیند آنجا چه خبر است. خب ما و شما که محدودیت مسافرت نداریم چرا چند نفر محقق نمی فرستیم چند ماه در پکتیا و پکتیکا و بقیه جاها مستقر شوند و با علما صحبت کنند و بعد تبدیل شود به پژوهش بین المللی و حتی رفرنس شود برای آمریکایی ها؟ ما هنوز در مورد توصیف همسایه خودمان، مصرف کننده حرف غربی ها هستیم! یکی از کارشناسان وزرات خارجه در همان جلسه می گفت ما هنوز نمی دانیم با چه پدیده ای روبرو هستیم و آنها را نمی شناسیم!

حوزه کشورداری آنها با مشکلات جدی مواجه است چون پول شان بلوکه شده است. بیش از ۶۰درصد بودجه جاری افغانستان کمک های خارجی ها بوده است. تصور این مطلب سخت است که یک کشور تا این حد وابستگی داشته باشد. به شدت دچار مشکل اقتصادی هستند چون امریکا پول آنها را بلوکه کرده است و حالا در قالب تزریق هفتگی کمک های بشردوستانه برای دارو و حقوق ماهیانه به آنها کمک می کنند.

آمریکا می گوید در این بیست سال ۲۲۰۰میلیارد دلار پول وارد افغانستان شده است. برای اینکه متوجه این حجم از پول بشوید خوب است بدانید که کل تبادل تجاری خارجی ایران در سال ۶۰ میلیارد دلار است. حالا افغانستان با گذشته اش تفاوتی در حوزه زیرساخت نکرده است. مثلا در حوزه برق رسانی نسبت به بیست سال پیش در حدود سه درصد پیشرفت کرده است و اقدام خاص زیرساختی نشده است. چون وابسته اند به برق خارجی (ایران و ازبکستان و تاجیکستان) با اینکه امکان احداث سد در کشورشان وجود دارد.

در زمستان بحران سوخت وجود دارد و در سرمای سوزانی که سه بار برف نیم متری می بارد، زغال سنگ و چوب می سوزانند! زمستان ها کابل تبدیل می شود به آلوده ترین شهر جهان. ما در ساعت ۴ به بعد عصر، فاصله ده متری خود را نمی دیدیم!

جاده های خرابی دارد و به شدت در حوزه زیرساخت ضعیف است. در واقع این پولی که آمریکا وارد افغانستان کرد خرج نظامی ها و نیز مسائل زنان و امور سیاسی آنجا شد. کشورهای موزاییکی مثل عراق و لبنان همین طورند و هر کسی به فکر خودش است و اکثرا دو پاسپورت دارند و هویت ملی ضعیف است. لذا اگر افغانستان به لحاظ اقتصادی بخواهد روی پای خودش بایستد حالا حالاها کار دارد.

در عین حال سال گذشته طالب اعلام کرد که بودجه ملی بسته است. یعنی منابع بودجه اش داخلی بوده است. ولی حجم بودجه اش پایین بود مثلا معاشی که ماهیانه یک نفر صد هزار افغانی دریافت می کرد، تبدیل شد به بیست و پنج هزار افغانی. همچنین دلارهایی که از کشورهای مختلف قبلا آنجا وجود داشت دیگر نیست.

با اینکه ظرفیتهای اقتصادی زیادی دارد ولی زیر ساخت بسیار ضعیفی دارد لذا در حکمرانی دچار مشکل شده اند و اینکه طالب به دنبال اینست که هم امنیت ایجاد کند و هم اجماع جهانی را به دست آورد و آنها را به رسمیت بشناسند دلیلش این است که سرمایه خارجی جذب کند و وضعیت اقتصادی اش را بهبود ببخشد.

طالب و جمهوری اسلامی

برنامه جمهوری اسلامی از روز اول این بود که باید با طالب تعامل کرد. خط قرمز جمهوری اسلامی، جنگ در افغانستان بود. معتقد بود که جنگ جدیدی نباید رخ دهد و هر جنگی مساوی است با هزاران آواره و بدبختی مردم. لذا جمهوری اسلامی طرفداری از هیچ جریان مسلحی نکرد و به جریانی که موسوم به جبهه مردمی مقاومت احمد مسعود بود اجازه نداد دفتر در ایران داشته باشد علی رغم همه فشار اصلاح طلبان و وزارت خارجه! تنها دفتر این جبهه در امریکاست. خیلی از کشورهای اروپایی هم بخاطر تعاملی که با افغانستان داشتند تمایل نداشتند پشت جنگ بایستند و از طرف دیگر مردم افغانستان هم خسته از جنگ اند. حتی اگر پول خارجی هم بود باز هم جنگ جدی به وجود نمی آمد.

آن دوست افغانی ما که از طالب متنفر بود می گفت من چند برابر نفرتی که از طالب دارم را از مدیران حاکم قبلی دارم و اگر قرار است آنها برگردند من می گویم همین طالب بماند. چون مردم فساد گسترده ای در این بیست سال دیدند. ریشه همه مشکلات در افغانستان، تقسیم قدرت بر اساس ساختارهای قومی است. امریکا در عراق هم همین کار را کرد. نهایت امر هم به ناکارآمدی و فساد و درگیری و در نتیجه تجزیه منجر می شود. همین حالا هم پرچم هزارستان و ازبکها و …وجود دارد و منتظرند تا اعلام استقلال کنند.

یک سوال نظری این است که اساسا کشوری مثل افغانستان که دارای این پیچیدگی های هویتی و قومی است را باید چطور اداره کرد؟ با چه ساختاری می شود اینها را اداره کرد که به یک خروجی برسد؟ چرا بچه های حشدالشعبی عراق هم می گویند دوره صدام از الان هم بهتر بود؟ می گویند آن دوره انسجام داشتیم و امنیت و تا حدودی هم اقتصاد و الان هیچ کدام را نداریم و بین ما هنوز جنگ وجود دارد و فساد و ناامنی.

می بینیم در عراق دولتها یک سال و یک سال و نیم هستند و بعد دعوا می شود و دولت بعدی می آید. لبنان هم همینطور است! همه اینها به خاطر ساختاری است که به وجود آمده و موزاییکی است. باید به این فکر کرد که مدل اداره این کشورها چیست. آیا می شود گفت که سهم اقوام را بر اساس جمعیت شان باید داد؟ ما یک بار به عراق رفتیم و با بچه های حشدالشعبی در مورد سینما صحبت می کردیم. گفت وزارت ارشاد دست ما نیست. سهم عصائب اهل حق است. فلان وزارتخانه سهم نجباست و…

در افغانستان هم همین طور بود. وزارت اطلاعات و فرهنگ سهم شیعیان بود. در لبنان هم اینچنین است. اسم اینها دولت نیست. باید اسمش را تجمع گذاشت. مثلا در لبنان چند وزارتخانه دست حزب الله است که وزیر آنها معتقد است که نخست وزیر؛ یعنی سعد حریری، عمیل (نوکر) سعودی و آمریکاست. مشخص است نتیجه چیست. لذا اقتصاد و مقوله های دیگر از هم می پاشد.

من معتقدم با این که حرف از «همه شمولی» در افغانستان حرف درستی است ولی مراد کسانی که این حرف را می زنند، بازگشت به همان نخبگان سیاسی  قومی فاسد قبلی است. که طالب به این امر تن نخواهد دارد.

شخصی به نام قیصاری که دست راست «دوستُم» بوده و از رهبران ازبکهای شمال است با یکی از رفقای ما مصاحبه ای کرد در مورد تحولات جدید افغانستان. بعدا ذیل عفو عمومی برگشت به کابل و ما به خانه او رفتیم. طالب خانه بزرگی را در اختیار او گذشته بود و ۷۰-۶۰نفر آدم آنجا بودند به عنوان هیات همراه! یکی از طالب ها گفت اینها را برای تکریم به هتل شرایتون بردیم چون بزرگان دولت قبل بودند ولی آنقدر هزینه های شان زیاد شد که جبرا به اینجا آوردیم شان. چرا؟ چون مثل قبل خان و اربابی رفتار می کنند و کلی گماشته دور خودشان دارند!

معروف است که سران اینها مثل محمد نور و عبدالله عبدالله و بقیه، وقتی می خواستند از یک نقطه کابل به نقطه دیگر بروند ۳۰-۲۰عدد ماشین مسیر را می بست و حداقل ۲۰۰محافظ داشتند! تک تک این افراد شبکه ماهواره ای دارند و حزب دارند. لذا یک ساختار اینچنینی در ساختار آن کشور در حوزه فرهنگی سیاسی وجود دارد که نشان می دهد در چه حد حرف زدن در مورد این پدیده پیچیده است.

برخی همین طوری می گویند خب انتخابات برگزار کنند در افغانستان. خب در این بیست سال کار به جایی رسید که در آخرین اتنخابات ۲۰درصد شرکت کردند. اشرف غنی با رأی زیر یک میلیون رئیس جمهور شد! آن هم در دورانی که شعار آمریکایی ها در افغانستان، انتخابات و زن بود! پس باید در مورد راهکارها فکر کرد که چه کار می شود کرد. من هم فکرهایی کرده ام که در این جلسه فرصت این بحث نیست.

اینکه در آینده طالب به سمت انتخابات برود یا نه، بعید می دانم. چون فهمشان از ساختار سیاسی قدرت، فهم سنتی است که مبتنی بر شورای حل و عقد شکل می گیرد یعنی همان نظریه سیاسی سنتی اهل سنت لذا به سمت چیزی شبیه به «لویه جرگه» رفته اند. دو سه بار هم در سال گذشته برگزار کردند و علما و بزرگان و نخبگان طیف های مختلف از جمله شیعیان را دعوت کردند. یعنی انتخاباتی غیر مستقیم بود. ساختاری مثل بیعت در ذهن شان است ولی خودشان می گویند ممکن است در قانون اساسی ما بعدا چیزی به نام انتخابات هم باشد.

در افغانستان چیزی وجود دارد به نام «وکیل گذر» که بر اساس انتخابات انجام می شده و افراد تبلیغات می کردند و مردم به آنها رأی می دادند و امسال هم چنین شد. وکیل گذر خیلی اهمیت دارد مثلا اگر چک را امضا کند حکم ضمانت را دارد. این ساختار سنتی حاکم بوده است. در این بیست سال آمریکایی ها در حدود یک و نیم میلیارد دلار خرج تشکیل ساختار قضایی کرده اند. در صورتی که طبق آمار، حدود ده درصد مردم به این ساختار جدید مراجعه می کنند و اکثر مردم مشکلات شان را نزد معتمدین و ریش سفیدان و وکیل گذر حل می کنند.

ما هنوز حرف منسجمی در مورد قانون اساسی آنها و انتخابات نشنیده ایم. ولی به نظرم اگر آنها نخبگان و ریش سفیدان و معتمدین را جمع کنند، غیر از آن ده درصد جمعیت مدرن افغانستان بقیه مردم راضی اند که اینها نماینده مردم در حاکمیت باشند.

نسبت طالب با طالبان قبلی

به طالبان گذشته و رهبران آنها اعتقاد دارند. البته طیف هایی هم هستند که نگاه انتقادی تندی دارند. طالب خیلی در مورد اشتباهات گذشته حرف نمی زند. تغییراتی با طالب قبل دارند که در عمل آن را نشان داده اند مثلا در حوزه تحصیل دختران می گویند ما اختلاط را حل می کنیم تا در هر رشته ای که بخواهند، به غیر از دو سه رشته درس بخوانند. درصورتی که قبلا فقط می توانستند طب بخوانند. در مقوله کار زنان هم گفته اند که اگر تفکیک شود می توانند کار کنند.

در حوزه رسانه قبلا یک تلویزیون داشتند که آن را هم تعطیل کردند وگفتند حرام است. دوستانی که با دیوبند آشنایی دارند می دانند که چه سختگیری هایی در مورد تصویربرداری دارند. عمدتا از لحاظ فقهی حرام می دانند. حتی در بین علمای ایرانی آنها در بلوچ ها هم همینطور است. الان به غیر از تلویزیون رسمی تلویزیون های خصوصی هم دارند کار می کنند و خودشان هم فعالیت رسانه ای دارند.

نکته مهم:

ما در ایران بین بسته بودن فهم دینی و تکفیر و تندروی خلط کرده ایم. این که محدودیت برای زنان در آن کشور وجود دارد چه ربطی به تکفیری بودن آنها دارد؟! مگر در قم خودمان کم داریم کسانی که نگاهشان در مورد زن و موسیقی و … بسته است؟ خب اینها هم تکفیری اند؟

البته از نگاه انقلاب اسلامی ما کارهای آنها را تایید نمی کنیم و نگاهمان در حوزه زن و فعالیت های اجتماعی متفاوت است. من حس نکردم آنها هم در تخالف با ما قرار دارند. من حس می کنم دوستان، آنها را نشناخته اند و از نزدیک ندیده اند. چون اکثر بدنه طالب مخالف با بسته شده مدارس و مسائلی از این دست است. حتی سراج الدین حقانی اعتراض کرد و نیز معاون وزیرخارجه‌شان هم در رسانه آمد و اعتراض علنی کرد.

طالب و طیف‌هایش

من برعکس آن روایتی که می گوید حقانی ها تندتر هستند، چیزی که فهمیدم این است که زون شرقی، روشنفکر و عمیق و عالم‌خیزترند. نگاه جریان جنوب، سنتی تر و بسیط تر است. حقانی ها یک سر و گردن از زون شرقی بالاترند چون بین المللی بوده اند و با القاعده و اخوان ارتباط داشته اند و چند زبان در مدارس شان تدریس می شود و مجموعا به روز ترند. لذا من آن دسته‌بندی که آمریکایی ها انجام دادند را دقیق نمی دانم و باید رفت و از نزدیک بررسی کرد. آن چیزی که ما از حقانی و غیرحقانی دیده ایم این بوده که نگاه تند وتکفیری نسبت به شیعه ندارند. اما اینکه کجاها اشتراک دارند و کجاها افتراق دارند را باید دقیق تر ملاحظه کرد.

طالب روی یک مطلب خیلی حساس است و آن اینکه دخالت در امور دیگران نمی کنم بقیه هم دخالت در امور ما نکنند. یک ملی‌گرایی پررنگی در بدنه این طالب وجود دارد. لذا اگرچه ارتباط وسیعی با بخش طالب در پاکستان دارند ولی دوست ندارند که این مسأله عاملی برای خدشه در روابط بین افغانستان و پاکستان شود.

برای من سوال بود که آیا نظر عبدالحکیم حقانی در مورد امارت اسلامی، نظر قطعی امارت اسلامی محسوب می شود یاخیر. خیلی از آنها گفتند خیر؛ ایشان نظر خودش را گفته است. با برخی از علمای آنها هم بحث کردم و پرسیدم در مورد حوزه موسیقی و زن و… چه نگاهی دارید.  من با دادستان دوره قبلشان حرف زدم ونیز علمای دیگر که دیدم اختلاف نظر وجود دارد. من ندیدم که در مورد این مسائل یک جمع بندی کرده باشند که در فلان مورد نظر ما اینطور است.

هبه الله هم در کابل و هم در قندهار سخنرانی کرد و حرف هایی زد در مورد اختلاف شیعه و سنی و گفت ما اختلافی نداریم و این موضوع برنامه استعمار است. جنگ ما با آمریکایی ها جنگ عقیده است.

اما اینکه او نظرش در مورد بحث زن و حجاب چیست واضح نیست ولی از برخی از آنها شنیدم که می گویند چند نفر از علمای ذی نفوذ جنوب مخالف اند و فشار آورده اند و ما هم نمی خواهیم درگیری داخلی بوجود بیاید و می خواهیم اجماعی که حول هبه الله داریم نشکند. چون هبه الله هنوز جایگاه تامی ندارد و برخی از آنها ۲۰سال از او بزرگترند.

پس اختلاف نظر بین شان وجود دارد و نمی شود گفت فلان کتاب مانیفست طالب است. تنها کتابی که دیدم خودشان منتشر و پخش کردند، کتاب «امارت اسلامی به ما چه داده است» می باشد. ولی اینکه در مباحث فقهی اینکه حرف آخر را چه کسی می زند، هبه الله یا شورای فقهی یا اینکه مفتی وجود دارد، من بحث منسجمی در این رابطه ندیده ام. چیزی که قطعی است این است که طالب با ما یک اختلافاتی در حوزه آزادی های زن دارد. ما در این موارد باید مباحثه کنیم و بگوییم نگاه ما چیست.

و الحمد لله رب العالمین

question_answerبدون دیدگاه

دیدار شورای اجرایی موسسه با حجت‌الاسلام و المسلمین ملکی زید عزّه

شورای اجرایی مؤسسه ملّت ابراهیم۷ در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ دیداری با حجت‌الاسلام و المسلمین ملکی زیدعزّه (قائم مقام مدیر حوزه‌های علمیه) داشتند که طی آن به بیان گزارشی از عملکرد و فعالیت‌های موسسه پرداختند.

 

 

 

 

 

 

 

question_answerبدون دیدگاه

برگزاری سومین جلسه از سلسله نشست‌های وحدت و تمدن سازی (نشست علمی عربستان)

 

 

سومین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی«وحدت و تمدن سازی» با موضوع «بررسی تحولات سیاسی، اجتماعی و مذهبی مسلمانان در شبه جزیره عربستان» برگزار گردید. در این نشست که پنجشنبه هفدهم فروردین با حضور اعضای موسسه فرهنگی ملت ابراهیم علیه السلام و جمعی از فعالین فرهنگی، در دفتر موسسه برگزار شد، استاد ارجمند سید هاشم رضوی پژوهشگر مسائل منطقه خلیج فارس، به بیان تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی منطقه عربستان و جوانبی از توافق اخیر ایران با آن کشور پرداختند.

متن زیر مشروح سخنان استاد سید هاشم رضوی به همراه چند پرسش و پاسخ در این نشست می باشد:

 

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین

در روزهای اخیر و پس از سرگیری رابطه دیپلماتیک بین ایران و عربستان، منطقه شاهد یک سیر سریع تحول است.

از یک طرف بحث رابطه ایران و عربستان و از سوی دیگر بازگشت سوریه به اتحادیه عرب و از طرفی تحولات امارات.حتی در کویت که کشوری است دیرواکنش،هم شاهد تحرکاتی هستیم.بحرین هم که تا پیش از این برای ورزشکاران ایرانی ویزا صادر نمیکرد،حالا از هیات ایرانی استقبال ویژه می کند.

همگی اینها نشانه تغییر استراتژیک در دینامیک منطقه است.اتفاقاتی که الان افتاده سابقه نداشته مگر در بعد از آتش بس میان ایران و عراق.اتفاقاتی که در دوره سازندگی رخ داد و معروف شد به «دوره تنش زدایی»

اما اگر بخواهیم در خود عربستان تمرکز کنیم و اوضاع داخلی آنجا را بررسی کنیم باید کمی به عقب برگردیم.

در ۲۰۱۵ ملک سلمان بر سر کار آمد. از ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷ در حال ارزیابی اوضاع بودند که چه کار میتوانند بکنند.در آن زمان ملک سلمان هشتاد و چند ساله بود و طبیعتا به فکر جانشین برای او بودند.تصمیم گرفته شد که قدرت منتقل شود ولی بر سر اینکه به کدام خاندان برسد، مناقشه وجود داشت. مثلا پسر فهد یا پسر ملک عبدالله مطرح بودند و نیز افرادی دیگر.تنها کسانی که مطرح نبود پسران سلمان بودند.چون مسئولیتی نداشتند و محک نخورده بودند.

سال ۲۰۱۶ ترامپ بر سر کار آمد و چراغ سبز به سلمان نشان داد و سال  ۲۰۱۷پسرش جانشین بن نایف شد که وزیر کشور بود. جایگاه نایف خیلی مهمتر از جایگاه سلمان بود و طبیعتا پسرش هم مهمتر بود.گزینه اصلی برای دموکراتهای امریکا هم بود. ولی این اتفاق در زمان جمهوری خواهان افتاد و ترامپ بر سر کار بود و بن سلمان توانست جانشین شود.

بعد از جانشینی بن سلمان چه اتفاقاتی افتاد؟

دوره بعد از روی کار آمدن بن سلمان یک تفاوت عمده ای با دوره قبل از او دارد.آن هم محدودیت وهابیت بود.در کتابها آمده که حکومت سعودی از دو بال تشکیل شده است .یکی وهابیت و دیگری آل سعود.یعنی محمدبن عبدالوهاب و محمد بن سعود.واقعیت هم همین است که این شمشیر سعود بود که توانست دعوت محمد بن عبدالوهاب را در شبه جزیره عربستان منتشر کند.و از طرف دیگر این دعوت محمد بن عبدالوهاب بود که توانست شمشیر محمدبن سعود را برنده و خشن سازد.

این که چه اتفاقی افتاد را چشم انداز ۲۰۳۰ بن سلمان توضیح می دهد.بن سلمان وقتی وزیر دفاع بود در سال ۲۰۱۶ چشم اندازی را مطرح کرد مبنی بر اینکه تا سال ۲۰۳۰ باید به چند هدف مهم برسیم:

۱-از نظر نظامی به جایی برسیم که حداقل نصف سلاحی که استفاده می کنیم را خودمان بصورت بومی بسازیم.

۲-در حوزه گردشگری جزء چند کشور اول دنیا شویم.آمار گردشگران ما به صد میلیون نفر در سال برسد.(آمار گردشگری در آن زمان حدود ۱۵-۱۰ میلیون نفر بود.عربستان گردشگری نداشت.بلکه گردشگری معکوس داشت و مردم عربستان در مناسبتهای مختلف از کشور بیرون می رفتند)

۳-وابستگی بودجه کشور به نفت را از بین ببریم.

تحولات فرهنگی و اجتماعی عربستان:

در بحث گردشگری یک مانع اساسی وجود داشت و آن هم گرایشات مذهبی در کشور بود.زیرا طبیعتا چهارچوب پوشش گردشگران خارجی منطبق با فضای عربستان نبود.

در کشور هیات امر به معروف وجود داشت که بن سلمان کم کم آنرا محدود کرد و دیگر الان عملا هیات امر به معروف در کار نیست هرچند اسما وجود دارد.وضعیت دینی و مذهبی عربستان نسبت به ۵ سال قبل متفاوت شده است و مظاهر دینداری در آنجا از بین رفته است.در سواحل شهری مثل جده که بندر مکه محسوب می شود،آزادی پوشش و اختلاط دختر و پسر رخ داده است.(آن هم در عربستانی که قبلا اگر کسی با شلوارک نمی توانست رفت و آمد کند،الان سواحل آزاد دارد که هر نوع پوششی در آن مجاز است)

ظاهرا فیلمبرداری برای کار تبلیغاتی هنوز آزاد نیست و محدودیت دارد.در صورتی که برای جذب گردشگر نیاز به تبلیغات وجود دارد.دلائل مختلفی برای آن ذکر می شود که یکی از آنها آماده نبودن زیرساخت های گردشگریست.

به نظر می رسد عربستان در حال رقابت با دوبی است در بحث اقتصادی و گردشگری.

در بعد مذهبی اقدام دیگری که صورت گرفت مقابله با شیوخ سلفی-وهابی بود که از سال ۲۰۱۷ آغاز شد.بزرگان سلفی در زندان هستند مثل سلمان العوده که همه می گفتند او مفتی آینده سعودی است.یا افرادی مثل عوض القرنی یا ناصر العمر که افراد شناخته شده ای بودند.بن سلمان جامعه را از این افراد خالی کرد.

در این بین شخصی مثل حسن فرحان المالکی هم قربانی شد.او بسیار معتدل بود و کتابهای او در ایران چاپ شده و حتی در جامعه المصطفی تدریس می شود!کتابی در رد وهابیت یا رد معاویه و یزید نوشته است.او از طرف وهابی ها هم تحت فشار بود و متهم به تشیع می شد.با این وصف، در موج زندانی کردن شیوخ، او را هم به زندان انداختند!

اما در مورد تحول اقتصادی عربستان:

وضعیت اقتصادی عربستان به مدد پترو دلار به نسبت ۴۰-۳۰ سال اخیر بهتر شده است(البته به جز دوره ملک فیصل که جهش نفتی رخ داد) الان درآمد نفتی شان بسیار خوب است و تولید نفتشان در حدود ۱۰ میلیون بشکه در روز است که تا به حال چنین تولیدی را تجربه نکرده است.نزدیک ۲ سال است که کسری بودجه ندارند.ارزش صندوق ذخیره ارزی شان در حدود ۶۰۰ میلیار دلار است و هدفشان رساندن این عدد به یک تریلیون است و تا ۲۰۳۰ قرار است برسد به ۲۰۰۰میلیارد دلار و تبدیل به بزرگترین صندوق سرمایه گذاری جهان شود.

در مورد از بین بردن وابستگی به درآمد نفتی هم برنامه کوتاه مدتی داشتند که قرار بود سال۲۰۲۰ به آن برسند ولی عملا شکست خورد چون مصادف شد با کرونا و قیمت نفت افت کرد و تقاضا کاهش یافت. الان هم ۸۰درصد بودجه شان وابسته به نفت است. اما خودشان ادعا دارند که تا ۲۰۳۰ این امر محقق می شود که بواسطه افزایش کارخانه های پتروشیمی، عدم صادرات نفت خام، توسعه معادن و رونق گردشگری صورت می پذیرد.حتی قرار است هواپیماهای غول پیکری را خریداری کنند و بزرگترین ناوگان حمل و نقل مسافری و باری جهان را در عربستان ایجاد کنند که این امر رقابتی ایجاد می کند بین آنها و قطر و امارات(چند هفته پیش طرحی دادند مبنی بر اینکه اگر از بین مسلمانها کسی بلیط خطوط هوایی عربستان را خریداری کند،چند روز اقامت عربستان را به او می دهیم تا بتواند عمره به جا آورد.)

در حوزه تحولات سیاسی عربستان:

از لحاظ سیاسی باید بگوییم که بن سلمان تثبیت شده است و اگر اتفاق غیرمنتظره ای پیش نیاید به نظر می رسد ۴۰-۳۰ سال پادشاهی کند.

از نظر تحول نظامی عربستان:

واقعا در حدی نیست که خودش ابزار می کند یا دیگران در موردش می گویند.به دلیل شکست فاجعه باری که در یمن برایش رقم خورد.مثلا ما شاهد بودیم در عملیاتی که ۴۰-۳۰ نفر از انصارالله با امکانات محدود انجام می دادند،چندین سعودی را از بین می بردند و تصاویر آنرا منتشر می کردند.این امر برای سعودی که تجهیزات نظامی به روز دارد بسیار زشت است.

از نظر تحول منطقه ای:

علی رغم توافق ایران و عربستان،به نظر من هنوز اتفاق خاصی نیفتاده است.چون مشکلات ما با سعودی پابرجاست.مشکلات ما با سعودی در مورد یمن و سوریه وعراق و لبنان است.اگر این موارد حل شود،می شود به آینده این توافق خوشبین بود اما اگر قرار باشد ما آشتی کنیم ولی عملا در مورد این کشورها رویکردها تغییر پیدا نکند، چیزی حاصل نشده است.اما چیزی که ما شاهد آنیم اینست که عربستان مواضعش را تعدیل کرده است و در مورد سوریه می بینیم که این عربستان است که به دنبال بازگرداندن سوریه به اتحادیه عرب است.همچنین یکی از مشکلات اصلی ما با آنها بر سر وهابیت بود و اگر واقعا عربستان از آن جدال مذهبی با شیعه دست بکشد، احتمال اینکه این مسیر رابطه بهتر طی شود وجود دارد.بحث بعدی یمن است و اگر عربستان اصرار کند که انصارالله دیگر نباشد، دوباره برگشته ایم به گذشته.در مورد لبنان هم همینطور. آنها می گفتند که حزب الله نباید باشد.اگر الان هم بر سر همان مواضع باشد، چیزی حل نشده است.در مورد عراق هم می گفتند باید دولتی بر سر کار بیاید که تحت نفوذ جمهوری اسلامی نباشد.

اینکه عربستان با علم به این اختلافات پا پیش گذاشته و حاضر شده که روابط از سرگرفته شود،نوید این را می دهد که سعودی تغییر موضع داده است.

برخی می گویند چرا جمهوری اسلامی این توافق را قبول کرد؟

وضعیت منطقه داشت به سمت بدی پیش می رفت.بعد از توافق ابراهیم در سال ۲۰۲۰گزینه نتانیاهو برای عادی سازی،عربستان بود و اگر عربستان وارد جریان عادی سازی می شد فاتحه اعراب خوانده شده بود.مثلا الان وقتی صهیونیستها وارد مسجدالاقصی می شوند و دست به جنایت می زنند،سعودی اعتراض می کند و پشت سر آن چند کشور دیگر هم اعتراض می کنند.سعودی نفوذ دارد در کشورها هم بخاطر اینکه پول دارد و دلیل بعدی وجود حرمین شرفین و جایگاه مذهبی عربستان است.

از سوی دیگر اسرائیل از طرف آذربایجان ما را تحت فشار قرار داد.چون نفوذ ما در مرزهای فلسطین و مسلح کردن کرانه باختری، رژیم صهیونیستی را به این نتیجه رساند که ما هم باید به مرزهای ایران نزدیک شویم.

آشتی ما به سعودی ها این فشار را حداقل از ناحیه جنوب کشور کم می کند.چون اگر عربستان به عادی سازی می پیوست،امارات و بحرین جری تر می شدند.

 

سوالات انتهای جلسه:

۱-ماهیت عربستان سیادت طلب و سلطه جو است.تا الان نگاهشان منطقه ای بوده و محدود بوده به غرب آسیا و می خواستند سید العرب باشند.برای این کار نزاع با مجوس ها برایشان یک برگ برنده بود.ولی حالا نگاهشان جهانی شده و در نگاه جهانی،تقابل با ایران برایشان نقطه ضعف به حساب می آید چون نزاع با ایران نزاع پرهزینه ای است و از طرفی هم ایران متحدانی دارد که اگر توافقی صورت بگیرد آنها دیگر تقابل با سعودی نخواهند داشت.آیا شما با این تحلیل موافق هستید؟

اینکه بگوییم عربستان تسلیم شده، برداشت اشتباهی نیست.ما در چند سال قبل هم (در زمان روحانی ولی باتصمیم نظام)حرف از توافق زده بودیم اما عربستان قبول نکرد.زمانی برای توافق آمدند که دیدند در سوریه کاری نمی توانند بکنند.من یادم نمی رود که عادل الجبیر که وزیر امور خارجه سعودی بود هرجا می رسید می گفت بشار اسد باید برود.در یمن هم تمام تلاش خودشان را کردند در لبنان هم همینطور.در عراق هم آن بلا را بر سر عادل عبدالمهدی آوردند آن حجم پولی که آنجا هزینه کردند.همه اینها بخاطر این بود که نفوذ ایران را در آن کشورها از بین ببرند ولی نتوانستند.

اینها ظاهر سر عقل نیامده اند ولی چاره ای هم به جز توافق نداشتند.

از طرفی هم معمولا عمر تنش ها و بحران های بین المللی محدود است و از یک جایی به بعد دیگر کشش وجود ندارد و به دوره ای از آرامش و صلح منتهی خواهد شد.

اینکه سعودی سر عقل آمده باشد بعید نیست و نیز اینکه چاره ای نداشته و مجبور شده باشد هم محتمل است.چون برای پیشبرد طرح ۲۰۳۰ نیاز به آرامش منطقه دارد.

تحلیلگران می گویند خوبی این دوره آرامش اینست که شروعش با آشتی دو طرف بزرگی است که بیشترین تنش را با هم داشته اند.

 

۲-نکات و مواردی که در این صلح ما باید مراقب آن باشیم چیست؟

بزرگترین امتیازی که این صلح برای ما دارد این است که پای رژیم را از منطقه قطع می کند.پس اگر این مورد تامین نشود، صلح با عربستان معنایی ندارد.

بعد از شهادت حاج قاسم راهبردی که از جانب جمهوری اسلامی مطرح شد و بصورت جدی توسط رهبری در ۱۹ دی ماه تاکید شد،اخراج امریکا از منطقه بود.لذا می توان گفت یکی از اتفاقات خوبی که در این راستا افتاده،صلح با عربستان است.اگر نگرانی های عربستان کم شود می توان امریکا را از خلیج فارس بیرون کرد وگرنه اگر عربستان از ما بترسد حتی اگر امریکا هم تصمیم به خروج داشته باشد،به آنها التماس می کند که از منطقه خارج نشوند.

مورد بعدی که باید از آن مراقبت کرد اینست که این توافق نباید به قیمت بیشتر اذیت شدن شیعیان عربستان تمام شود.در دوره ای که ارتباط ما با سعودی ها قطع بود، شیعیان بیشتر لطمه خوردند.چون اگر دیپلماسی وجود داشت می شد از آنها با دادن امتیاز یا هر رایزنی دیگری حمایت شود.در این ۷-۶ سال این اتفاق نیفتاد و آسیب جدی به شیعیان وارد شد.

مورد بعدی بحث سرمایه گذاری های عربستان در ایران است.باید دقت کرد کجا دارند سرمایه گذاری می کنند و چرا.

 

۳-چه می شود که جامعه و سیستمی که بر اساس تفکرات وهابیت شکل گرفته یک دفعه و به سرعت به سمت سکولاریسم برود و تغییر کند؟

معتقدم جامعه عربستان یک جامعه دینی و اسلامی نیست.یعنی دین در آنجا ریشه ندوانده است.ظواهر دینی زیادی دارد ولی نمی توان گفت جامعه دینی دارند.لذا وهابیت هم که سوار این جامعه شد نتوانست در آن نفوذ کند.

ما یک جریان صحوه داریم در دهه هشتاد که جریانی ریشه دار بود.اخوان المسلمین به عربستان آمدند و کارهای دینی و مذهبی انجام دادند.اینها از لحاظ بدنه مردمی خیلی ریشه دارتر بودند به نسبت وهابیت.ولی وهابیت در سطح حاکمان و حاکمیت محدود بود.از بین حاکمان هم فیصل متدین بود.ملک خالد خنثی بود.اما ملک فهد علنا شراب می نوشید!عکسش با رقاصه ها منتشر شد.

علاوه بر اینکه جامعه دینی نبود،امکان ظهور و بروز تفکراتی مثل تفکر بن سلمان هم فراهم بود.اکثر مسئولین سعودی خانم هایشان بی حجاب بودند.

 

۴-در قوانین عربستان، اولویت های دینی و مذهبی مطرح بوده یا خیر؟

ما در عربستان مشکل قانون داریم.از قانون اساسی بگیرید تا قوانین عادی.ما در عربستان اصلا چیزی به نام قانون نداریم.یک زمانی می گفتند قانون اساسی ما قرآن است!

بعدها آمدند ۱۵-۱۴ ماده نوشتند و اسمش را شیوه نامه حکمرانی گذاشتند و گفتند همین قانون اساسی ماست.حتی قانون مدنی و جزایی و آیین دادرسی و قانون تجارت هم آنگونه که کشورهای دیگر دارند،در عربستان وجود ندارد.مثلا قاضی بر اساس شرع حکم می کند.آن هم قاضی که تسلطی بر شریعت ندارد.

مشکل حاکمیت سعودی ساختاری است.بن سلمان دارد حاکمیت را بروزرسانی می کند.کم کم دارند به سمت و سوی متمدن شدن حرکت می کنند.

 

۵-بن سلمان این کارها را از کجا فراگرفته است؟

قطعا این کارها صرفا به تصمیم بن سلمان نیست.ما در سعودی چیزی داریم به نام حرس قدیم.از ابتدا بین آل سعود و وهابیت درگیری زیاد بود.در زمان ملک فیصل به شدت با هم درگیر شدند.در زمان ملک فهد هم همینطور.اینطور نبوده که بین آل سعود و وهابیت یک هماهنگی وجود داشته باشد.مشاوران حکومت سعودی عمدتا آدم های بی دین بودند.در زمان ملک عبدالله ،خالد التویجری همه کاره حکومت بود که به حدی بی دین بود که صدای همه در آمد.عبدالله و فهد هم لاابالی بودند.

آرام آرام در طول تاریخ جریان وهابیت را کنار گذاشتند تا کار به اینجا رسید.

عربستان ادعای پاسداری از عقائد دین نداشته است.فقط می گویند ما خادم حرمین هستیم.نهایت ادعایشان در حوزه دین همین است.

 

۶-حضرت آقا در جایی فرمودند که عربستان به دست مجاهدان اسلام می افتد. این صحبت را توضیح دهید.

این جمله در مورد بحث هسته ای بود. اینکه غربی ها به سعودی ها انرژی هسته ای دادند که رهبری فرمودند اینها به دست مجاهدین اسلام می افتد.

راهبرد حضرت آقا عدم تغییر در مرزهاست.ما می گوییم شاید منظور از مجاهدان اسلام یمنی ها باشند یا حتی عراقی ها.ولی به نظر من این حرف بیشتر ناظر به آینده عربستان است.از باب آیه شریفه: أنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ

اینکه این اتفاق از داخل عربستان رخ دهد بعید است چون ما یک تعداد شیعه ی در اقلیت داریم که یک دست نیستند و می توان گفت متاثر از شیعیان بحرین هستند.

عربستان از سه منطقه تشکیل شده است: شرق آن که قطیف و…آنجاست.یکی نجد است(آل سعود از نجد اند)دیگری هم منطقه غربیه است که مکه و مدینه و تبوک و طائف آنجا واقع اند(همان منطقه حجاز است).

حجاز هم مثل شرقیه به زور تصاحب شده است و عبدالعزیز وقتی داشت عربستان را متحد می کرد،حجاز را به عنوان آخرین منطقه به شرقیه و نجد ملحق کرد.

بالاخره ما امید داریم که مرزهای ساخته استعمار، روزی از بین برود.

 

۷-مواجهه امریکا با عربستان در مورد این توافق چه بوده است؟

امریکا بعد از اختلافاتی که منجر به سفر بایدن به عربستان شد و برخورد سرد بن سلمان و…امریکا ناامید شد از اینکه روابطشان با عربستان مثل قبل شود.در مورد این توافق هم قطعا ناراضی است.

دیگر آن اتحاد استراتژیک که بین امریکا و عربستان وجود داشت دیگر وجود ندارد و روابطشان تبدیل به «شراکت اجباری» شده است.هر دو به هم نیاز دارند لذا رابطه شان از بین نمی رود و دشمنی هم رخ نمی دهد ولی دیگر خبری از روابط استراتژیک نیست.

مثلا قبلا امریکا می گفت من امنیت تو را تامین می کنم ولی شما هم حق ندارید به غیر دلار نفت خود را بفروشید.در حالی که الان عربستان قرار است با یوان چین معامله کند که در آخر به ضعف دلار در بین کشورها می انجامد.

question_answerبدون دیدگاه

اولین مراسم افطاری ضیافت یاوران امین برگزار شد

ضیافت خاش

به همت جهادگران موسسه فرهنگی ملت ابراهیم علیه السلام اولین برنامه افطاری ضیافت یاوران امین ویژه دانش آموزان استان سیستان و بلوچستان در حال برگزاری است.

موسسه فرهنگی ملت ابراهیم علیه السلام امسال برای نخستین بار اقدام به برگزاری مراسم افطاری وحدت ویژه دانش آموزان منطقه بلوچستان نمود.

این برنامه با عنوان ضیافت یاوران امین ویژه دانش آموزان مدارس منتخب ۴ شهرستان خاش، سوران، سراوان و مهرستان از ۲۶ تا ۳۰ فروردین برگزار می شود.

اولین جلسه این مراسم امشب در مدرسه نمونه مطهری شهرستان سراوان برگزار شد.

محفل انس با قرآن با حضور یکی از قاریان ممتاز کشوری، اجرای برنامه ها و مسابقات فرهنگی با موضوع وحدت و فلسطین توسط مبلغین موسسه، اهداء بسته‌های فرهنگی و در پایان سفره افطاری از جمله برنامه‌هایی است که در ضیافت یاوران امین برگزار خواهد شد.

ضیافت خاش 2

 

ضیافت خاش 3

 

ضیافت خاش 4

question_answerبدون دیدگاه

مسابقه فرهنگی ضیافت یاوران امین

مسابقه فرهنگی ضیافت یاوران امین (برنامه افطاری ضیافت یاوران امین ویژه دانش آموزان استان سیستان و بلوچستان)

 

دانش آموز گرامی سلام

لطفا اطلاعات خواسته شده را وارد و به دو سوال مطرح شده پاسخ دهید. به ۱۲ نفر از عزیزانی که به هر دو سوال پاسخ صحیح بدهند جوایز نفیسی تقدیم می شود.

اعطای بورسیه تحصیلی

بورسیه 1402

ضمن تبریک به مناسبت فرارسیدن عید نوروز و ماه مبارک رمضان، به اطلاع می رساند موسسه فرهنگی ملت ابراهیم (علی نبینا وآله و علیه السلام) همچون سال گذشته، با نظر مساعد ریاست محترم دانشگاه ادیان و مذاهب شرایطی را فراهم نموده است که طلاب و مبلغین محترم بتوانند در مقطع دکتری، تحصیلات تخصصی را در سال تحصیلی۱۴۰۲-۱۴۰۳ به صورت رایگان در این دانشگاه ادامه دهند.

به همین منظور لازم است متقاضیان استفاده از بورسیه در مدت زمان مشخص، برای ثبت‌نام در آزمون اختصاصی دانشگاه ادیان و مذاهب اقدام نمایند تا پس از قبولی و احراز شرایط پذیرش از سوی دانشگاه، جهت بهره‌مندی از بورسیه با موسسه تماس بگیرند.

شایان ذکر است شرایط برخورداری از بورسیه موسسه فرهنگی ملت ابراهیم علیه السلام در اردیبهشت ماه اعلام خواهد شد.

برای ثبت نام در آزمون دانشگاه از طریق پیوند زیر اقدام نمایید:

https://azmoon.urd.ac.ir/

فهرست