وبلاگ – کلاسیک (۱ ستون)

برگزاری اردوهای یاوران امین ۱۴۰۲

موسسه فرهنگی ملت ابراهیم سالیان متمادی است که در راستای تحقق وحدت اسلامی و زمینه‌سازی تمدن نوین اسلامی ذیل اهداف فرهنگی و تربیتی در حوزه دانش‌آموزی مناطق تلفیقی فعالیت می‌نماید و بحمدالله طی ۱۳ سال فعالیت خود، ۹ دوره اردوهای دانش‌آموزی ویژه دانش‌آموزان پسر اهل سنّت، با عنوان «اردوهای یاوران امین» برگزار نموده است.

به لطف خداوند متعال در تابستان سال جاری، موسسه فرهنگی ملت ابراهیم با همکاری وزارت آموزش و پرورش و سازمان تبلیغات اسلامی توانست بزرگترین اردوی دانش‌آموزی پسران مقطع متوسطه استان‌های تلفیقی (شیعه و سنّی) کشور را با هدف تربیت اسلامی ـ انقلابی دانش‌آموزان، ذیل تقویت مؤلفه‌های “هویت ملی” با شعار «ایمان، امید، ایران» از میان استان‌های هرمزگان، سیستان و بلوچستان، کردستان، کرمانشاه، گلستان، خراسان رضوی، خراسان جنوبی و خراسان شمالی برگزار کند.

این اردوها از تاریخ ۸ تیرماه آغاز شده است که تا کنون ۶ دوره ۵ روزه با حضور ۲۱۰۰ نفر در اردوگاه شهید مصطفی خمینی دماوند برگزار شده و تا ۸ شهریور ادامه خواهد داشت. با توجه به مربی محور بودن اردو طی مدت ۲۵ روز تعداد ۸۶۰ نفر روز کادر اجرایی و به میزان ۱۰۳۲۰ ساعت کادر اجرایی و مربیان جهت اجرای برنامه‌ها فعالیت داشته‌اند.

برنامه‌های اردو یاوران امین در چهار بخش آموزشی، فرهنگی، ورزشی و خدمات و پشتیبانی به گونه‌ای طراحی شده که موجب تقویت رشد مهارت‌های علمی، ارتقاء امید و معنویت، مسئولیت‌پذیری و کارگروهی، حس رقابت همراه با رفاقت و شور و نشاط در بین دانش‌آموزان می‌گردد. از جمله برنامه‌های مذکور می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:

  1. فرهنگی:
  2. افتتاحیه: پس از ورود دانش‌آموزان به اردوگاه و تعیین گروه و مربی، مراسم افتتاحیه برگزار می‌گردد. این برنامه که سرشار از شور و نشاط است جهت خیر مقدم‌ گویی و توجیه برنامه‌های اردو در سالن همایش اردوگاه برگزار می‌گردد.
  • بیدار باش و صبحگاه: با هدف ایجاد شور و نشاط صبحگاهی برنامه‌های روزانه اردوهای یاوران امین با قرائت قرآن توسط یکی از دانش‌آموزان و نرمش در میدان ورزش آغاز به فعالیت می‌کند.

  • فضاسازی: از دیگر اقدامات بخش فرهنگی اردو، فضاسازی محیط اردوگاه بر اساس اهداف از پیش تعیین شده بود از جمله:
  1. طراحی و ساخت ماکت قدس با شعار «قدس، خرمشهر دیگر می‌شود» و به منظور تبیین اهمیت مسئله قدس در جهان اسلام و انگیزه‌سازی آزادی قدس در بین دانش‌آموزان.

  1. طراحی بیش از ۳۰ بنر در موضوعات مختلف از قبیل ۱۳ بنر هفت متری با موضوعیت مفاخر و مشاهیر جمهوری اسلامی ایران با هدف آشنایی دانش‌آموزان با نخبگان و نام‌آوران میهن عزیز و تهیه روزنامه دیورای با موضوع هر یک از این مفاخر در ساعات کار گروهی؛ طراحی ۸ بنر کتیه‌ای از آیات منتخب و انگیزشی متناسب با فضای اردو و… .
  2. اهتزاز پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران در میدان صبحگاه و همچنین نصب ریسه‌های پرچم با هدف تقویت هویت ملّی.
  3. جایگاه استقبال: به منظور استقبال از دانش‌آموزان، جایگاه ویژه‌ای طراحی شد که کادر اجرایی و مربیان با نورافشانی به استقبال دانش‌آموزان می‌روند.
  • نقشه گنج: مسابقه‌ای مفرح و پرهیجان که دانش‌آموزان با طی مراحل مختلف و پشت سرگذاشتن چالش‌های پیش‌رو همچون پاسخ به سوالات هوش، عبور از مانع، بازی ماز و پل معلق، چالش گفتگو، چالش تعادل و تمرکز چگونگی دست‌یابی به نقشه گنج و در ادامه فتح ماکت قدس و به اهتزاز درآوردن پرچم فلسطین در اردوگاه و به آتش کشیدن پرچم رژیم منحوس اسرائیل را با همکاری و همدلی گروه خود می‌آموزند.

  • تهرانگردی: از دیگر برنامه‌های فرهنگی که می‌توان بدان اشاره نمود، تور یک روزه تهران‌گردی است که دانش‌آموزان به همراه مربیان به بازدید از باغ موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، تپه‌های عباس‌آباد، پل طبیعت و برج میلاد می‌پردازند. هدف از بازدید این مکان‌ها، مشاهده و درک بخشی از حماسه ملت ایران در دوران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، استعداد و پیشرفت فرزندان ایران زمین در طراحی و معماری است.

  • جنگ شب: با هدف کشف و پرورش استعدادهای نهفته دانش‌آموزان و نیز انتقال محتوا توسط خود دانش‌آموزان در نظر گرفته شده است، برنامه جذاب و مفرح جنگ شب می‌باشد. گروه‌های دانش‌آموزی باید همراه مربی خود در ساعات کارگروهی، به تهیه و تولید محتواهای ارزشی از جمله مؤلفه‌های هویت ملی در قالب تئاتر، سرود و تواشیح، کلیپ، کاردستی، حرکات نمایشی، مجری‌گری، اجرای مسابقه و… جهت ارائه در جنگ شب پرداخته و کسب امتیاز نمایند.

  • اقامه نماز جماعت: از جمله برنامه‌های معنوی اردو که می‌توان بدان اشاره نمود، اقامه نماز جماعت در اوقات نماز با حضور دانش‌آموزان و کادر اجرایی است.

  • اختتامیه: پایان بخش برنامه‌های اردوهای یاوران امین، مراسم اختتامیه است که با هدف تقدیر و اهدای جوایز به گروه‌های برتر است که در طول مدت اردو با تلاش و کوشش گروهی توانسته‌اند بالاترین میزان امتیاز را کسب نمایند. در این مراسم در مجموع به گروه‌های برتر مبلغ ۱۱۰ میلیون ریال جایزه نقدی اهدا می‌شود تا دانش‌آموزان ثمره پنج روز همدلی و همراهی خود را مشاهده نمایند.

  • بسته سوغات: در پایان اردو به هر یک از دانش‌آموزان و مسئولین همراه، بسته سوغاتی به ارزش ۳۵۰۰۰۰۰ ریال اهدا می‌شود که شامل کیف پارچه‌ای، کتاب اصیل‌آباد، تخته شاسی عکس دسته جمعی و شیرینی گز می‌باشد

    .۲. آموزش

    • کلاس چندرسانه‌ای با موضوع استعمار: هدف از این کلاس آشنایی دانش‌آموزان با موضوع استعمار، کشورهای استعمارگر، ویژگی‌های کشورهای مستعمره، تبیین استعمار نوین و تبیین رمز پیروزی جمهوری اسلامی ایران در مبارزه با استعمار به همراه پرسش و پاسخ می‌باشد.
    • کلاس چندرسانه‌ای با موضوع پیشرفت‌ها: اساتید در این کلاس به تبیین موفقیت‌های علمی دانشمندان مسلمان و پیشرفت‌های جمهوری اسلامی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی نسبت به کشورهای غربی و آمریکا می‌پردازند.

  • حلقه‌های گفتگو: به جهت تبیین هر چه بهتر مباحث مطرح شده در کلاس و حل گره‌های ذهنی و پاسخ به شبهات، مربیان پس از پایان کلاس با ایجاد حلقه‌ با گروه خود به گفتگو می‌پردازند.

  • حلقه‌های قرآنی: پس از نماز مغرب به همراه مربیان خود به هم‌خوانی سوره واقعه می‌پردازند و در پایان، مربیان به ارائه محتوای مربوط به معارف قرآنی می‌پردازند.

  • ساخت موشک آبی: در این برنامه دانش‌آموزان علاوه بر آموزش کارگروهی و کسب موفقیت در ساخت موشک آبی و کسب امتیاز، با مفاهیم و قوانین ترمودینامیک (انرژی، فشار، تکانه و اینرسی) آشنا می‌شوند.

  • اجرای زنده رادیویی: تیم آموزش هر شب پیش از خواب، به اجرای زنده بخشی از کتاب اصیل‌آباد با موضوع مقابله با چپاول ملّت‌ها و مبارزه با استعمار می‌پردازند. در پایان ارائه از گروه‌ها خواسته می‌شود که ادامه داستان را با بهره‌مندی از قوه تفکر و تخیّل خود نوشته و تحویل دهند و امتیاز در نظر گرفته شده برای این بخش را کسب نمایند.
  • کافه کتاب: راه‌اندازی “کافه کتاب” از دیگر فعالیت‌های بخش آموزش اردو بود که با هدف ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی و ارتقاء اندیشه سیاسی، کتاب‌هایی با سبک‌های گوناگون و با موضوع استعمار و استکبارستیزی که متناسب با سن نوجوانان بود در اختیار دانش‌آموزان قرار داده می‌شد که پس از مطالعه، خلاصه‌ای از آن را نوشته و به واحد آموزش اردو تحویل داده و از امتیاز این بخش بهره‌مند می‌شدند.
  1. ورزشی
  • جام حذفی مسابقات فوتبال (چمن مصنوعی)
  • فوتبال داخل سالن
  • والیبال

  • تیراندازی
  • استخر
  • تنیس روی میز
  • فوتبال دستی
  1. خدمات و پشتیبانی
  • تغذیه: در طول مدت حضور دانش‌آموزان عزیز در اردو، از سه وعده غذایی با کیفیت صبحانه (کره و مربا، کره و عسل، پنیر و حلوا شکری، تخم مرغ)، ناهار (چلوکباب، جوجه کباب، چلوگوشت، قورمه سبزی، چلو مرغ) و شام (خوراک جوجه، خوراک مرغ، خوراک کباب، استامبولی، کتلت گوشت) بهره‌مند می‌شوند. علاوه بر این چهار نوبت میان وعده شامل میوه، چای و نسکافه، کیک و بیسکوئیت، بستنی، شربت طبیعی و آب‌میوه در طول روز تدارک دیده شده است.
  • خدمات درمان: کلیه دانش‌آموزان در طول مدت حضور در اردوگاه بیمه بوده و در صورت بروز بیماری یا حادثه تحت درمان قرار می‌گیرند.
  • آموزش مسئولیت‌پذیری: گروه خدمات و پشتیبانی علاوه بر موارد مذکور، به بحث تربیت دانش‌آموزان از حیث مسئولیت‌پذیری اهتمام ویژه‌ای داشته و از میان هر گروه، دانش‌آموزانی را به عنوان رابط پشتیبانی گروه قرار داده است که مسئول دریافت سه وعده غذای اصلی و تغذیه هم‌گروهیان خود هستند که در صورت سهل‌انگاری و بی‌توجهی به مدیریت زمان و نحوه توزیع، از بحث تغذیه محروم می‌شوند.
question_answerبدون دیدگاه

برگزاری دوره‌های تربیت مربی یاوران امین

دوره‌های تربیت مربی، در ۳ دوره مجزا ویژه داوطلبان مربی‌گری اردوهای یاوران امین در محل موسسه فرهنگی ملت ابراهیم برگزار گردید.

 

مباحث در دو بخش کلی، توسط اساتید موسسه ارائه گردید:

در بخش اول تبیین معنای صحیح وحدت و شیوه تعامل پیروان مذاهب اسلامی و نیز جریانشناسی اهل سنت ایران و تمایزات فرهنگی و اجتماعی ایشان بیان شد.

در بخش دوم نیز به ظرفیت های نوجوان و بایسته های کار دانش آموزی و تبیین محتوای اردو ها پرداخته شد.

اردوهای یاوران امین ویژه دانش آموزان ممتاز مناطق تلفیقی تابستان امسال در اردوگاه دماوند استان تهران برگزار می شود و مطابق برنامه ریزی های صورت گرفته در این اردوها میزبان قریب به سه هزار دانش آموز از ۹ استان کشور خواهد بود.

question_answerبدون دیدگاه

مشروح پنجمین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی «وحدت و تمدن سازی» با موضوع «بررسی جایگاه تقیه در عصر حاضر و پاسخ به شبهات»

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و علی اهل بیته الطاهرین.

 

موسسه شما موسسه مبارکی است. بنده نیز موسسه ای دارم به نام حضرت خدیجه سلام الله علیها که فقط مخصوص کار فرهنگی و خدماتی در بلوچستان است و مرکز آن تهران است و کاری که انجام می دهیم در راستای کار شماست. در این موسسه کارهای آموزشی و فرهنگی و برگزاری اردوها انجام می شود. خدمات رسانی به مردم محروم آنجا کار خوبی است.

 

موضوعی که قرار است ارائه دهیم بحث تقیه است.

قبل از ورود به بحث یک توضیحی از نظر فکری و مذهبی در مورد بلوچستان و جنوب شرق ایران خدمتتان عرض می کنم.

بلوچها معمولا اهل سنت اند و سیستان هم معمولا شیعه هستند. در کل، منطقه شرق ایران (پاکستان، افغانستان) یا اهل سنت هندوستان و تاجیکستان و سمرقند، مسلمانانشان حنفی اند.

قبل از انقلاب گوشت های یخی به ایران و پاکستان و هندوستان و کشمیر می آوردند. در ایران تمام مراجع فتوا داده بودند که اینها حرامند و نجس. در کشمیر همه شیعه و متعهد به تشیع بودند (یک زمانی در کشمیر بودم دیدم مردم مشکی پوشیده اند. پرسیدم چه شده، که گفتند اخبار اعلام کرده در ایران یک هواپیمای نظامی سقوط کرده و یک خلبان به شهادت رسیده است. نشان می دهد که تا چه حد علاقه دارند به جمهوری اسلامی)

دولت هند این گوشتهای یخی را به کشمیر بردند ( از دهلی تا کشمیر با هواپیما، ربع ساعت فاصله است ولی با خودرو در حدود ۲۴ ساعت طول می کشد! چون راه صعب العبوری دارد، بخاطر وجود کوه های هیمالیا). در کشمیر شخصی به نام ملاعباس بود. من هم او را دیده بودم. ملاعباس فتوا داد این گوشتها نجس و حرام است. دولت هند هم دید این همه هزینه کرده و گوشتها را به کشمیر برده و الان دارد ضرر می کند. ملاعباس را تهدید کردند که فتوایت را عوض کن. گفتند تو را می کشیم او پاسخ داد هر کاری کنید فتوا را تغییر نمی دهم. دولت هند گفت ما برای تو گوشتی حلال می آوریم تو شروع کن به خوردن و ما فیلمبرداری می کنیم. او گفت خب با این کار به مردم القاء می شود که من گوشت یخی خورده ام و این کار را نمی کنم. گفت من گوشت حلال نمی خورم و با نخوردن گوشت حلال او را کشتند. حاضر شد کشته شود ولی گوشت حلال نخورد.

ملاعباس در این واقعه تقیه نکرد چون مساله، اصل دین بود و مردم می گفتند مرجع تقلید شیعه دارد گوشت حرام می خورد.

 

 

خواجه نصیر کتابی دارد به نام«نقد المحصّل» نقد کتاب محصل فخررازی است که در صفحه آخرش مطلبی در مورد تقیه دارد و می فرماید:

تقیه جزء دین ما است آن هم با دو شرط:

۱-در چیزی که مهم نباشد.

۲-خطرش خیلی مهم باشد.

در غیر این دو شرط تقیه حرام است.

خواجه نصیر فیلسوف و متکلم بود.

عین این مطلب را نیز علامه مجلسی هم که محدث است و مخالف فلسفه، نقل کرده است. ایشان در بحار می فرماید: تقیه در جایی است که خطر مهم باشد ولی آن چیز اهمیتی نداشته باشد (مثلا اینکه من چطور وضو می گیرم یا اینکه مهر بگذارم برای نماز یا نگذارم اهمیتی ندارد).

پس خطر باید مهم باشد مثل خطر جانی و از طرفی هم کار مهمی نباشد. اما مثلا بیعت با یزید مساله مهمی است و تقیه در آن حرام است. لذا سیدالشهدا علیه السلام به شهادت می رسد ولی با یزید بیعت نمی کند.

زنا و ربا و مسائلی از این قبیل برای شرع مهم است لذا نمی توان در آنها تقیه کرد.

یکی از مراجع در رساله اش نوشته است که می توان بخاطر تقیه به مردم تهمت زد و زنا کرد و لواط کرد! این حرفها درست نیست. چون اینها برای دین مهم اند. تهمت به مومن برای دین مهم است.

امام در مورد طیب حاج رضایی فرمود ایشان شهید است. او پهلوان زورخانه ای بود. ساواک او را در ۱۵خرداد بازداشت کرد و به او گفت اگر بگویی از آقای خمینی پول گرفتم آزادت می کنیم وگرنه تو را می کشیم. طیب پاسخ داد من از این سید پول نگرفتم و به او تهمت نمی زنم. در آخر هم او را کشتند. همه هم می گویند او شهید است.

اگر ما به جای طیب بودیم چه می کردیم؟ می گفتیم حفظ جان واجب است و دروغ گفتن هم جایز است!

 

شیخ انصاری ره رساله ای دارد در مورد تقیه که در آن می فرماید:

درست است که همیشه ادله تقیه بر تمام ادله دیگر حکومت دارد، ولی دلیل اصلی تقیه «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» و «رفع عن امتی تسعه» است و این دلیلها خیلی واضح نیستند.

یعنی مسلم است که در مذهب ما تقیه وجود دارد (التقیة دینی و دین آبائی) ولی اینکه خود تقیه چیست و موضوع و مورد آن کجاست، دقیقا معلوم نیست.

بنده مکرر در درس ها هم گفته ام که به لاضرر در جایی می توان عمل کرد که در آن مورد علمای قبلی هم عمل کرده باشند. اگر امروز در یک قضیه ای ضرر وجود داشت نمی توان در آن به لاضرر عمل کرد. شرط قاعده لاضرر، عمل علمای قبلی است.

شیخ انصاری در مکاسب فرمود اگر کسی بخواهد در همه جا به لاضرر عمل کند، دین یک دین دیگری می شود (لزم منه تاسیس فقه جدید).

پس دلیل تقیه، لاضرر است ولی وجه خود لاضرر روشن نیست. من نمی توانم بگویم آب قم شور است و ضرر دارد و هر چه ضرر دارد حرام است.

سمیه مادر عمار یاسر و پدر او شکنجه شدند و چون کفر را به زبان نیاوردند شهید شدند ولی عمار یاسر کفر گفت و زنده ماند. بعد گریه کنان نزد پیامبر ص آمد که من کفر گفتم. پیامبر ص فرمودند: «ان عادوا فعد» اگر دوباره هم این اتفاق افتاد باز هم بگو.

یعنی عمار یاسر تقیه کرد و کفر گفت و پیامبر اکرم ص کار او را تایید کردند. پدر و مادر او هم تقیه نکردند و همه ما می گوییم اولین شهیده اسلام سمیه مادر عمار یاسر است. پس معلوم می شود هم کار عمار یاسر درست بوده و هم کار پدر و مادر او.

 

 

خود خداوند خیلی موضوع تقیه را در قرآن برای ما مشخص نکرده است.

در روایات هست که زمان امیرالمومنین سلام الله علیه، معاویه دو نفر از اصحاب حضرت را دستگیر کرد و مجبورشان کرد سبّ امیرالمومنین علیه السلام  کنند. یکی از آنها سب کرد و دیگری نکرد. آن کسی که سب نکرد را معاویه کشت و دیگری را آزاد کرد. آن شخصی که سب کرد و آزاد شد گریه کنان آمد خدمت حضرت علی علیه السلام که من بی ادبی کردم و مرا ببخشید. حضرت فرمودند: «اما الآخر فانه تعجّل الی الجنّة و انت تفقّهت فی الدین»

باز هم می بینیم حدیث هم مثل آیه قرآن موضوع تقیه را مشخص نکرد و می گوید هر دو کار درست است.

روایات فراوانی داریم که امیرالمومنین علیه السلام فرمودند اگر کسی شما را مجبور کرد مرا سبّ کنید، این کار را انجام دهید و اگر کسی شما را مجبور کرد از من تبرّی بجوئید، تبرّی نجوئید (یعنی در سبّ تقیه کنید ولی در تبرّی تقیه نکنید). خیلی از علما هم این فتوا را داده اند. امام خمینی ره در کتابشان می فرماید به نظر می رسد این احادیث تماما اشتباه نقل شده است. درستش این است:

اگر مجبورتان کردند که مرا سبّ کنید، سبّ نکنید ولی اگر مجبورتان کردند از من تبرّی کنید، تبرّی کنید.

علتش هم روشن است. تبرّی امری قلبی است و قابل اکراه و اجبار نیست لذا می توان بر زبان تبرّی جاری کرد ولی در دل تبرّی نکرد. اما سبّ خود لفظش حرام است و اهانت است.

لذا امام فتوایشان این است. با اینکه چندین حدیث می فرماید سبّ کنید و تبرّی نکنید ولی فتوای امام برعکس است. که جایگاه این مباحث در فقه و اصول است.

 

نکته: تقیه یک آسان گیری برای شیعه است (شُرّعت تسهیلاً علی الشیعة). آسان گیری هم به این است که شارع می فرماید هر جا که جان شما در خطر است و مساله هم کوچک باشد، تقیه کنید.

لات ها جانشان می رود ولی قولشان نمی رود لذا در هیچ شرایطی دروغ نمی گویند و جانشان را نیز برای این کار می دهند. ولی ما که مثل آنها نیستیم دروغ مصلحت آمیز می گوییم. البته هر دو کار هم درست است.

 

سوال اول:

آیا تقیه در سائر ادیان الهی نیز وجود دارد؟

بله. هم در ادیان دیگر هست و هم در مذاهب اسلامی. اهل سنت هم فراوان در کتابهایشان دارند.

فردی به نام «بورنو» که سعودی است، کتاب قواعد فقهیه ۱۳جلدی دارد که یکی از قاعده های آن تقیه است.

اسماعیلی هایی که الان هم در سعودی یا در کنیا هستند، قرآنی دارند به نام «المصحف المتفرد بذاته» که تقیه می کنند و به هیچ کس نشانش نمی دهند.

پس تقیه در مذاهب مختلف وجود دارد.

در ادیان نیز وجود دارد. نمونه روشن تقیه در ادیان، دولت اسرائیل است. حکومت اسرائیل یک حکومت لائیک است (حکومت دینی یهودی نیست) علتش اینست که در اسرائیل چهار فرقه یهودی وجود دارد: زلوت، راسنی، فریسین، صدوقیان.

دولت اسرائیل یهودیان زلوت هستند. اما دیدند اگر طبق مذهب زلوت عمل کنند، راسنی ها اعتراض می کنند. اگر طبق راسنی ها عمل کنند، فریسین ها اعتراض می کنند. لذا به مذهب خود عمل نکردند و لائیک هستند. پس تقیه می کنند.

در مسیحیت و بودا و ادیان دیگر نیز تقیه وجود دارد.

 

سوال دوم:

جایگاه تقیه در مذهب اهل سنت چیست؟

عقیده اهل سنت با شیعیان در مورد تقیه دقیقا مثل هم است. ما شیعیان می گوییم «لا تقیة فی القتل» که عینا همین مطلب در همه فرقه های اهل سنت وجود دارد.

 

سوال سوم:

حالا که شیعه به حکومت رسیده و از اقتدار برخوردار است، تقیه چه وجهی دارد؟

تقیه همیشه خوفی نیست. تقیه گاهی مداراتی است. تقیه یک جا در موردی است که جان خود انسان در خطر است و یک جا در موردی است که جان خود شخص در خطر نیست بلکه جان مردم به خطر می افتد. پس تقیه گاهی شخصی است و گاهی نوعی است. و گاهی خوفی است و گاهی مداراتی است(برای اینکه آنها بدبین و متنفر نشوند).

پس اگر در زمان اقتدار شیعه تقیه انجام می شود، بخاطر مدارات است. مثل وقتی که رئیس جمهور ما به کشور چین می رود و سلام بودایی می کند. این هم نوعی تقیه است.

 

سوال چهارم:

وقتی حفظ دین مهمتر از حفظ جان است، چرا برای حفظ جان باید تقیه کرد؟

در مقدمه ای که ذکر شد عرض کردم جایی که دین در خطر باشد تقیه حرام است. تقیه در جایی است که مساله مهم نباشد. تقیه در مورد خدا و پیغمبر ص و دین جایز نیست.

 

سوال پنجم:

آیا خطبه ششم نهج البلاغه امیرالمومنین علیه السلام خلاف تقیه نبود؟

یک زمانی آقای احمدی نژاد در مورد آقای هاشمی رفسنجانی در تلویزیون گفت آقای هاشمی چنین و چنان کرده است. کسی به آقای احمدی نژاد گفت چرا اسم آوردی؟ پاسخ داد که حضرت علی علیه السلام هم در خطبه شقشقیه اسم آورده اند و یا در نامه عثمان بن حنیف، اسم آورده اند لذا من هم اسم می آورم.

این حرف یک نوع مغالطه است. امام علیه السلام به عثمان بن حنیف نامه نوشتند ولی نامه شان سرگشاده نبود. سید رضی این نامه را در نهج البلاغه قرار داد وگرنه نامه حضرت خصوصی بود.

خطبه شقشقیه را نیز حضرت در یک جمع خصوصی بیان کردند. این که ما بیاییم این خطبه را چاپ کنیم و در نهج البلاغه قرار دهیم، کار معصوم نیست بلکه کار یک عالم بوده است که معلوم نیست این کارش درست بوده باشد. خود خطبه شقشقیه خلاف تقیه نیست بلکه افشای آن خلاف تقیه است که این افشا هم کار ائمه علیهم السلام نبوده است.

شاهدش اینست که در هیچ حدیثی و هیچ کتابی از زمان حضرت علی علیه السلام تا امام عسکری علیه السلام این موارد را پیدا نمی کنیم. پس معلوم است بنای معصومین علیهم السلام بر کتمان بوده است.

 

سوال ششم:

اینکه امام صادق علیه السلام بعد از شهادت پدرشان در منا فریاد می زدند رسول الله صلی الله علیه و آله امام بود، سپس علی علیه السلام امام بود و بعد از ایشان حسنین علیهما السلام، آیا خلاف تقیه است و آیا زیر سوال بردن خلفای سه گانه است؟

خیر. اهل سنت هیچ گاه نمی گویند این سه نفر امام بودند. بلکه می گویند اینها خلیفه اند. لذا حرف امام صادق ع خلاف تقیه نیست.

 

سوال هفتم:

آیا تقیه موجب تضعیف هویت مذهبی شیعه نمی شود؟

آیا تقیه موجب نفاق و دورویی نمی شود؟

آیا تقیه موجب اتهام شیعه به دروغ گویی و سلب اعتماد نمی شود؟

جواب این سه سوال یکی است. ما تقیه را عنوان ثانوی می دانیم. اگر عنوان ثانوی نباشد، عناوین اولی همیشه مقدم اند. ما تقیه را عند الضروره قائلیم و اگر ضرورتی نباشد، تقیه کردن نوعی از نفاق است.

اما همان دلیلی که می گوید دروغ مصلحتی واجب است و راست گفتن مفسده آمیز حرام است، همان دلیلِ تقیه است.

این مطلب جزء فلسفه اخلاق و اخلاق است. این که ما قبول داریم ابتدائا نباید دروغ گفت و ابتدائا نباید تقیه کرد. ولی در مواقعی که مثلا بین زن و شوهر اختلافی وجود دارد من باید دروغ بگویم تا بینشان آشتی بر قرار شود. این مطلب فراوان نه تنها در کتب ما بلکه در کتب اهل سنت نیز وجود دارد و ما می گوییم همانطور که عندالضروره دروغ جایز است عندالضروره هم تقیه جایز است. اما این که کسی بگوید همه جا تقیه کنید یا همه جا دروغ بگویید، جایز نیست.

 

سوال نهم:

آیا تقیه موجب ناشناخته ماندن دشمنان اهل بیت علیهم السلام و ظلم های آنها نمی شود؟

بله موجب این امر می شود ولی لازم نیست ما همیشه بگوییم چه کسی فلان ظلم را انجام داد. تبرّی از دشمنان اهل بیت ع واجب است. این هم لازم است بگوییم که اهل بیت ع مظلوم بودند. ولی اینکه چه کسی به آنها ظلم کرد را نمی شود گفت و ضرورتی هم ندارد که بگوییم.

 

والحمد لله رب العالمین

question_answerبدون دیدگاه

زمان برگزاری پنجمین نشست از سلسله نشست‌های وحدت و تمدن سازی

موسسه فرهنگی ملت ابراهیم علیه السلام برگزار می‌کند:

سلسله نشست‌های «وحدت و تمدن سازی»

نشست پنجم: بررسی جایگاه «تقیه» در عصر حاضر و پاسخ به شبهات

با ارائه استاد ارجمند: آیت الله احمد عابدی (استاد درس خارج حوزه علمیه و مدیر مرکز تخصصی امام خامنه‌ای حفظه الله تعالی)

زمان: پنجشنبه ۱۸ خردادماه ساعت ۱۸

مکان: خیابان شهید فاطمی (دورشهر)، کوی فاطمی ۱۸، فرعی ۱۷ (شهید عبدی پور)، پلاک ۱. موسسه فرهنگی ملت ابراهیم علیه السلام

question_answerبدون دیدگاه

برگزاری چهارمین نشست از سلسله نشست‌های وحدت و تمدن‌سازی با عنوان «روایت امارت»

چهارمین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی «وحدت و تمدن سازی» با عنوان «روایت امارت» برگزار گردید. در این نشست که پنجشنبه چهاردهم اردیبهشت‌ماه در دفتر موسسه فرهنگی ملت ابراهیم علیه السلام برگزار شد، استاد ارجمند علیرضا کمیلی فعال عرصه بین الملل و دبیر اتحادیه امت واحده، به بررسی وضعیت فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی افغانستان و طالبان در شرایط کنونی پرداخت. متن زیر مشروح سخنان ایشان است که توسط معاونت پژوهش موسسه ملت ابراهیم با همکاری فاضل ارجمند سید محمد فیاض تهیه و تنظیم شده است و تقدیم می‌گردد:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

من در اینجا وارد مباحث نظری نمی شوم و تمرکزم بر مشاهدات شخصی است. نیاز ندارد ما جایگاه این تفکر را در ساختار کلامی و میان فرق موجود ذکر کنیم، چون این مباحث قبلا مطرح شده است و شما آشنا هستید.

طالب از ابتدا یک مساله پرمناقشه ای بوده مخصوصا بخاطر اینکه پروژه رسانه ای پشتش آمد. البته همین کار سنگین رسانه ای را بعدا در قضیه مهسا امینی بر سر ما آوردند. یادتان هست که وقتی طالب داشت پیروز می شد فضای ملتهب رسانه ای بوجود آمد به طوری که حتی حزب اللهی ها هم عکس احمد مسعود را بعنوان مجاهد زمان منتشر می کردند و از او حمایت می کردند تا جلوی طالب بایستد. در واقع پشت تئوری ایستاده بودند که نهایتش جنگ و حمایت از گزینه نظامی در افغانستان بود و خب واضح بود که این خواسته کیست!

حتی اگر این سر وصداهای رسانه ای هم نبود باز هم این ماجرا پرحاشیه بود بخاطر گذشته ای که این جریان داشت و در واقع برند طالب در ایران و جهان سوخته بود! من یادم می آید در حدود ۷-۸سال پیش برخی از سران طالب به ایران آمده بودند. از من هم دعوت شد. فکر می کردم باید با آنها تعاملات فکری داشته باشیم که اگر یک روزی به قدرت رسیدند بتوانند رفتار مناسبی داشته باشند. البته بنده توفیق ادامه همکاری نیافتم. من چند نکته به برخی گفتم اگر نسبت به گذشته تان منتقد هستید -که بودند- با این اسم و برند قبلی ادامه ندهید. این برند سوخته است و نمی شود حتی تلطیفش کرد. مخصوصا با آن حوادثی که در ذهن جامعه ایرانی بود و نیز بدنه مهاجران افغان که در ایران تشریف داشتند. خلاصه اینکه دینامیک عجیبی وجود داشت که باید رفت و آن را از نزدیک دید.

ما یک دوست تحصیلکرده و رسانه ای داشتیم که در کابل با هم کار می کردیم. ما خانوادگی با هم به بند امیر و بامیان رفتیم. در راه برگشت به میدان وردک که رسیدیم (میدان وردک یکی از مراکز پشتونها و طالب است و نیز یکی از مراکز درگیری های بین کوچی ها و شیعیان) بخاطر عبور گله ی بز و گوسفند، ماشین ها متوقف شده بودند. دوست ما داد زد و به چوپانی که پشتون بود گفت: داداشت را از وسط خیابان جمع کن!

به او گفتم شما که فرهیخته اید و رسانه ای هستید و اهل قلم اید چرا اینطور حرف می زنید؟ جوابی که داد خیلی برای من تکان دهنده بود با اینکه من موارد زیادی از این دست دیده بودم. او گفت ما با اینها چند نسل جنگیده ایم و من حاضرم همین الان بخاطر این که پدران ما را کشته اند با او بجنگم! خب کشوری با این وضعیت روز خوش می بیند؟!

ببینید عمق مساله تا کجاست. بعید می دانم در سیستان و بلوچستان و یا آذر غربی و شهرهایی که قومی است، چنین حدی از نفرت نسبت به هم وجود داشته باشد. پس طالب با همان برند قبلی اش کافی بود تا مساله ساز باشد چه برسد به اینکه درگیری هم وجود داشته باشد و رسانه های جهانی هم بیایند پشت ماجرا که البته زود جمع شد چون در میدان هیچی وجود نداشت و ما که به پنجشیر رفتیم دیدیم که هیچ نشانه ای از وقوع جنگ نیست!

یکی از دوستان که اهل سفر است به افغانستان آمده بود و دیدم عکسی گذاشته که طالبها ایستاده بودند جلوی قبر پیرهرات، خواجه عبدالله انصاری و دست شان را بالا گرفته و دارند دعا می کنند. به او پیام دادم که برای تو جالب نیست که اینها دارند جلوی قبر دعا می خوانند؟ گفت نه؛ دقت نکردم چرا دعا می خوانند. خب چون سواد فرقی نداشت! به او گفتم قبلا یک گزارشی از شما درباره پاکستان خوانده ام که پر از غلط علمی بود.کاش شما در حوزه هایی که چیزی نمی دانید روایت نکنید و ننویسید. چون مسائل کلامی و مذهبی هم مثل دیگر علوم، علم است و باید آن را دانست.

در حوزه روایت، یک مساله هست و آن اینکه برخی فکر می کنند روایت، سوگیری و جهت گیری ندارد. خب اصلا وقتی فهم درستی از آن کانتکست نداشته باشید روایتها معنادار نیستند! کسی که فکر می کند پاچه کوتاه یا عقال قرمز نشان وهابیت است روایتی هم که می کند معلوم است چقدر ارزش دارد!

ده ها نفر هم به افغانستان رفتند و هر کسی با ظن خودش روایت کرد. ملغمه ای پیش آمد که البته اقتضای رسانه است و من شخصا به اینها توجهی نداشتم چون بالاخره در رسانه یک فضای سطحی هم حاکم است و پشتوانه فکری و نظری در آن نیست که بخواهی جدی بگیری!

نکته بعدی اینکه دشمن با همان قدرت رسانه ای که بعد از قضیه طالبان در مورد مهسا امینی بر سر ما آورد، به خوبی سعی کرد تا این اتفاق را آنطور که خودش می خواست رقم بزند. مثلا برای مذهبی های شیعه، ماجرا را مذهبی روایت می کرد. برای سکولارها عقب ماندگی فکری و ریش بلند طالب را روایت می کرد. برای هر طیفی یک روایت ارائه داد تا به هدف خود که ایجاد درگیری بین جمهوری اسلامی و طالبان بود برسد.آن هم با رمز پنجشیر و احمد مسعود و حمایت از کسانی که می خواهند جبهه مردمی مقاومت تشکیل دهند و دیدید که روزنامه جمهوری اسلامی تیتر زد که الحشد الشیعی در افغانستان تشکیل شده است و فضای جنگ مذهبی خیلی خطرناکی را می خواست ایجاد کند. حالا همان ها می گویند نه ما طرفدار جنگ نبودیم!!

بعد از این که این ماجراها تمام شده یا فروکش کرده بود بر سر یکی دو فیلم دعوای ایرانی-افغانی به راه انداختند. دو فیلم در افغانستان وایرال شد و ظرف مدت یکی دو روز در گوشی همه بود. بچه های هزاره و تاجیک و پشتون و هر کسی که با ما کار می کرد، استوری بر علیه ایران گذاشتند! فضا طوری شد که اگر موضعی بر ضد ایران نمی گرفتند اطرافیان شان می گفتند چرا چیزی نمی گویی و واقعا قدرت رسانه ای غرب را من آنجا دیدم! همه صفحات طنز و فیک و رقص و سرگرمی یکهو در این مواقع می شدند سیاسی و توزیع کننده فیلم هایی که امپراطوران رسانه می خواستند!

حتما دیده بودید: یکی از فیلمها در مورد یک بچه بود که شخصی او را با دستش خفه کرد و نوشتند آن شخص یک سرباز ایرانی بوده است! یک فضای خیلی غیرعادی شکل گرفت. البته عرض کردم اگر این اتفاقات هم نبود، باز فضا عادی نبود.

در ایران هم اختلاف نظر و دعوا وجود داشت. دو سه طیف ایجاد شد. در وزارت خارجه هم اختلاف نظر وجود داشت. اختلاف به حدی جدی بود که مسئول پرونده تغییر کرد. این قضیه در یک کلمه بسیار رسانه زده و سخیف شد و در فضای فکری ـ تحلیلی نمی شد درباره آن حرف زد. برساخت های رسانه ای پیشینی هم وجود داشت که همانها تکرار می شد. مثلا تصویر طالب در ذهن یک ایرانی تداعی کننده القاعده و وهابیت بود. خب حضور پررنگ هزاره و تاجیک در ایران و دعواهایی قومی که با اینها داشتند نیز بی تاثیر نبود! طیف غربگرایی که در این بیست سال با غربی ها کار کرده و حالا به ایران فرار کرده بود نیز موثر بود.

یادم هست که محرم آنجا بودیم. مراسمات را شرکت کردیم. عرف آنجا اینست که روز تاسوعا مراسم تیغ زنی دارند! فضای عزاداری افغانستان هنوز سنتی است. لخت می شوند و زنجیرتیغی می زنند و این کار را در خیابان انجام می دهند. ما به محله افشار کابل رفتیم (افشاری ها خودشان را ایرانی می دانند و می گویند نادرشاه ما را به افغانستان منتقل کرد. محله شان شیعه نشین است. پدر احمد مسعود آنجا را بمباران کرده بود که تعداد زیادی شیعه کشته شدند) تا مراسمات را ببینیم. طالب آن دو روز بخاطر امنیت، اینترنت را قطع کرده بود چون خیلی از انفجارهایی که داعش انجام می داد بوسیله ریموت بود. تاسوعا و عاشورا در مراسمات انفجاری رخ نداد. طالب در دو طرف خیابان مستقر شده بود تا از عملیات انتحاری جلوگیری کند و در میانه خیابان، عزاداران کوچک و بزرگ لخت شده بودند و در خیابان زنجیزتیغی می زدند و خیابان پر از خون شده بود.

دوستان ما هم مداح از ایران دعوت کرده بودند و مراسم گرفته بودند. بعد دائم از ایران به من پیام می دادند که شنیده ایم از عزاداری جلوگیری شده است و پرچم ها جمع شده است! من تعجب می کردم. این نشان می داد که قدرت رسانه ای که داشت تصویر ایجاد می کرد بسیار قوی بود و حتی ذهن ایرانی ها در دستانش بود!

ماجرایی رخ داد که دیگر من بریدم، کم آوردم. و آن اینکه ۸-۷نفر آدمی که من آنها را عاقل و فرهیخته می دانستم از من سوال کردند قضیه اینکه ماه رمضان برای مجاهدین نصف شده چیست؟ برای من دو دستخط از هبة الله، رهبر طالبان فرستاند. در یکی از آنها نوشته بود مجاهدین به شکرانه پیروزی، نصفه روزه بگیرند و در دیگری آمده بود که مجاهدین دو ماه روزه بگیرند. اینها را دوستانی فرستادند که من آنها را به عقلانیت می شناختم!! این یعنی قدرت رسانه!

در این جور مواقع شاید لازم باشد یکی دو سال زمان بگذرد تا بشود درباره اش حرف زد. باید فضا قابل گفتگو باشد. من هم در دو سه تا لایو با علیزاده لندن سعی کردم فضا را توضیح دهم وگرنه شرایط بسیار غیرعادی بود و انگار دغدغه شناخت واقعی اوضاع وجود نداشت. الان که فاصله افتاده است می شود خیلی حرفها را زد و فهم دقیقتر و واقعی تری نسبت به آن زمان پیدا کنیم.

نکته آخر اینکه اتفاق مهم و بزرگ اخراج آمریکا از افغانستان را با پروپاگاندای خوبی که به راه انداختند به حاشیه کشاندند. در آخرین سخنرانی سید حسن نصرالله ایشان گفت مهمترین اتفاق قرن اخراج آمریکا از افغانستان بود. در ایران هم فکر کنم فقط آقا به این مساله چند بار اشاره کردند! حتی حزب اللهی ها هم در آن دوره حرف بی بی سی و اینترنشنال را می زدند و از آنها استوری می زدند و نقل قول می کردند. در واقع در طراحی آمریکایی ها که خیلی هوشمندانه بود این خروج را به تهدید و هراس تبدیل کردند کما اینکه در کشورهای دیگر هم چنین می کنند!

شما می دانید هنوز که هنوز است با اینکه دو سال از اخراج آمریکا گذشته است، هزاران نفر از آمریکایی ها دارند در موردش حرف می زنند و حتی ترامپ دارد بایدن را مسخره می کند که مقدار زیادی سلاح در افغانستان جا گذاشتید و آمدید. همه اینها به هیچ تبدیل شد! شما یک پرونده یا یادداشت قوی در مورد اهمیت فرار آمریکا از افغانستان نمی بینید! بنظر من ادعای استقلال فکری و رسانه ای یک حرف گزاف است و تجربه نشان داده همه متاثر و منفعل عمل می کنند.

من شخصا چند بار بخاطر این قدرت تصویر سازی و رسانه ای آمریکا به قدرت آنها سر تعظیم فرود آورده ام چرا که نشان دادند توان جریان سازی در هر لایه ای از خودی ترین جریانات ما را هم دارند!

اینها مقدمه بحث بود. اما اصل بحث:

طالب و همسایگان او

من یادم هست در جلسه رسمی در تهران حضور داشتم که نمایندگان نهادهای مختلف آمده بودند. یکی از مسؤولان جمهوری اسلامی در حوزه افغانستان جلسه را اینطور شروع کرد که: حتما می دانید در افغانستان طالبان بر سر کار نیامده بلکه پاکستان حاکم شده است! خب این تحلیل خیلی رایج بود و هنوز هم هست! خیلی از تحلیلگران باصطلاح نخبه ایرانی هم بعد از چند ماه از تغییر حکومت در افغانستان، این تحلیل را گفته اند. من هم اگر بخواهم اعتراف کنم وقتی به افغانستان سفر کردم در ذهنم این بود که آنها نسبت وثیقی با پاکستان دارند در حالی که من اطلاعاتی داشتم که عامه مردم نداشتند. مثلا می دانستم ایران ارتباطاتی با آنها دارد و حمایت هایی می کند. رهبر قبلی طالبان، ملا اختر منصور حدود ۷-۶ سال پیش، بعد از آنکه شش ماه در ایران بود، وقتی از مرز سیستان و بلوچستان وارد پاکستان شد، توسط پهباد آمریکایی به شهادت رسید. در واقع این اقدام، پالسی از طرف پاکستان به طالب بود که به ایران نزدیک نشوند!

اثرگذاری پاکستان بر روی طالب غیرقابل انکار بود و من به عنوان یک مشاهده گر که یک سری اطلاعات هم داشتم، از همان روز اول چیزهایی دیدم که شوکه شدم و تعجب کردم. مثلا می دیدم یکی از آنها در جلسه موضعی تند بر علیه پاکستان گرفت. این قضیه چند بار دیگر توسط افراد مختلف تکرار شد.

از زبان یکی از سران امارت (که احتمالا ملابرادر بوده) خیلی گسترده نقل می شد که آی اس آی (سازمان اطلاعات پاکستان) او را می خواست به آمریکا تحویل دهد که به آنها می گوید چطور می شود که یک مسلمان برادرش را به کافر تسلیم کند؟ آنها جواب می دهند که هر چیزی که منافع ما اقتضا کند را انجام می دهیم و اگر لازم باشد برای منافع مان با شیطان وارد تعامل شویم این کار را می کنیم!

این مقام طالب گفته بود ما بعد از این برخورد تصمیم گرفتیم مثل آنها نباشیم و برادرمان را ببخشیم. لذا عفو عمومی اعلام کردند و این یکی از کارهای ویژه ای بود که طالب وقتی در افغانستان بر سر کار آمد انجام داد. می گفتند حتی اگر کسی صد نفر از دوستان ما را نیز کشته است مشمول عفو می شود. این کارشان مستند به رفتار پیامبر اکرم ص در فتح مکه بود.

تصمیم دیگر وی این بود که گفت اگر یک روزی به قدرت برسم برادر مسلمان خودم را نمی کشم و به او خیانت نمی کنم. لذا نگاه هایی که اینها درباره پاکستان مطرح می کردند بر اساس تجربه سی چهل ساله زیست با او بود و روایت آنها از سران این کشور نوعی نفاق و عدم دلسوزی نسبت به اسلام بود. یعنی برخی از آنها می گفتند پاکستان خائن است و فقط منافعش برایش اهمیت دارد و صداقت در کارش نیست.

یک بار خبری آمد که بعد هم معلوم شد دروغ بوده و سخنگوی وزارت خارجه ما هم آنرا بشدت محکوم کرده بود! و آن اینکه هواپیماهای پاکستان به کمک طالبان آمده و نیروهای مقاومت را بمباران کرده اند! که در پنجشیر یکی از سران طالب جلوی دوربین ها سخنرانی کرد و من دیدم بر علیه پاکستان حرف زد و گفت پاکستان ضعیف تر و ذلیل تر از آن است که این کار را بکند و ما هیچ وقت دست جلوی آنها دراز نمی کنیم. الان هم که می بینیم درگیری های آنها با پاکستان روزانه است و یکهو همه تحلیلگران نخبه ما ساکت شده اند!

آیا این حرفها به این معناست که آنها با پاکستان هیچ ارتباطی ندارند؟ خیر. بلکه منظور اینست که حرف کسانی که گفتند پاکستان روی کار آمده و کلا طالبان هیچ کاره است، درست نیست. ولی برخی از چهره های طالبان معروفند به اینکه لابی بهتری با پاکستان دارند. هنوز هم برخی از آنها زندگی شان در پاکستان است. برخی از علمای آنها در پاکستان زندگی کرده اند مثل وزیر حج و اوقاف که در پیشاور درس داشته و حدود هزار شاگرد پای درس او حاضر می شده است. پس یک عقبه ای در پاکستان دارند. با دولت پاکستان هم ارتباطات وجود دارد. بنابراین نباید به مساله نگاه صفر و یکی داشت.

طالب و عقیده

در حوزه فکری نوعا طالبی که من دیدم متاثر از دیوبند است ولی برخی از آنها گرایشات صوفیانه شدیدتری داشتند. من با چند نفر از آنها در نزدیکی کابل پیش یک پیری رفتم که سران امارت نزد او می آمدند و از او ذکر می گرفتند. فضای صوفیانه در برخی از آنها پررنگ بود.

درگیری آنها با داعش هم که از قبل شروع شده بود. دو سه سال قبل به مدت ۸ ماه با داعش در جلال آباد جنگیدند. بعد از ملاعمر انشقاقاتی بوجود آمد و برخی از آنها مثل عبدالمنان نیازی ادعای رهبری داشتند. البته بعدها معلوم شد او تحت مدیریت استخبارات و امنیت ملی افغانستان کار می کند و پولهای زیادی با هدف ناامن کردن مرزهای ما در اختیار او قرار دادند. بعد هم که کشته شد نماینده امنیت ملی افغانستان در تشییع او شرکت کرد و او را در مقبره خواجه عبدالله انصاری دفن کردند.

درگیری آنها با داعش از قبل بوده و هست. به نظر من هم خیلی تند در این قضیه برخورد می کردند و هر کسی که متهم به فکر وهابی و سلفی بود یا احساس می کردند امکان دارد جذب داعش شوند را می کشتند. البته من معتقدم که سرکوب گسترده چه بسا ممکن است به ظهور گروه های مسلح منجر شود و نباید فقط برخورد امنیتی کنند و لایه فکری هم مهم است.

خودشان از همان روزهای اول می گفتند در آینده نه چندان دور تنها تهدید امنیتی ما داعش است چون جریان دیگری وجود ندارد که برای ما تهدید تلقی شود. جریان مقاومت که از اساس دروغ بود و کف میدان هیچی نداشت لذا فقط داعش است که حمایت مالی از بیرون می شوند و تهدید هستند. تقریبا هنوز درگیری وجود دارد ولی خودشان می گویند دیگر تمام شده است. که به نظرم یک دلیل آن واقعی است چون به صورت گسترده سرکوب کرده اند. دلیل دیگر این است که می خواهند امنیت افغانستان خدشه دار نشود و اگر قرار باشد سرمایه گذاری در کشورشان اتفاق بیفتد از طرف روسیه و پاکستان و چین و …، امنیت کشور باید تامین باشد. البته من معتقدم بخشی از انفجارهایی که یکی دو سال گذشته رخ داد، کار امنیت ملی سابق بود و با هدف شکستن امنیت و برهم زدن ثبات افغانستان صورت گرفت. چون برند طالب برند امنیتی و نظامی بود و در حوزه های دیگر دستاوردی نداشت. مثلا در حوزه فرهنگ سخت گیری زیاد از حد داشتند یا در حوزه اقتصاد دستاورد جدی به دست نیاورد که البته بخاطر کارشکنی مستقیم آمریکا و بلوکه کردن پول اینها و نیز ساختار وابسته به کمک های غربی بود که نمی شد این بودجه که ۶۰ درصد آن به کمکهای بیرونی وابسته بوده را یک شبه مستقل کرد و تغییر هم در حال مردم ایجاد نشود!

نکته: در حوزه امنیت در افغانستان دو مساله وجود داشت. یک شاخه امنیت نظامی و طراحی شده وجود دارد که ناامنی ایجاد می کرد. مثلا خود طالب بر علیه حکومت قبلی ناامنی ایجاد می کرد یا داعش عملیات می کرد. شاخه دیگر که باعث ناامنی شده بود و عموم مردم هم از همین مورد ناراضی بودند، غارت و چپاول و اختطاف بود. دزدی یک شغل محسوب می شود در آنجا و کسی نیست که خاطره ای در این مورد نداشته باشد. من یادم می آید وقتی زمینی به افغانستان سفر می کردم همه می گفتند  در راه هرات، گروه های مختلف ما را نگه می داشتند و پول می گرفتند. بعد از بر سرکار آمدن طالب مردم در این حوزه احساس آرامش پیدا کردند. یکی از دوستان ما که استاد دانشگاه بود می گفت خوشحالم که دارم با ماشین شخصی خود به هرات می روم! (یعنی تا قبل از این، اوضاع ناامن بوده که جرات مسافرت زمینی نداشتند) این لایه از امنیت که در افغانستان به وجود آمد برای عامه مردم جذاب بود و حس خوبی ایجاد کرد.

طالب و شیعه

طالب تکفیری نیست. آزادی های مذهبی شیعه را در چهارچوب خودش تاحدی قبول دارد. در حوزه های علمیه آنجا فقه شیعه تدریس می شود ولی در دانشگاه با این که درخواست زیادی شده هنوز قبول نکردند که این رشته را به عنوان درس رسمی دانشگاه قرار دهند. از قبل هم اینطور بوده است. می گویند که وظیفه خود می دانند از حقوق شیعیان و جان آنها به عنوان یک شهروند دفاع کنند. ما هم که در مراسمات شیعیان شرکت کردیم، امنیت جلسات را طالب به عهده داشت. بعد از محرم سال قبل شورای علمای شیعه بیانیه داد و تقدیر کرد از امنیت مناطق شیعه در مراسمات محرم که برگزار شد.

آمار کشته ها هم بسیار پایین آمده است و ۸-۷ماه است که خبری از انفجار جدی نیست و نشان می دهد بخشی از ادعای آنها مبنی بر سرکوب داعش واقعی است. البته بخشی از این انفجارات هم وابسته به اجیرشدگانی است که پول می گیرند و به اسم داعش این اقدامات را انجام می دهند. جایگاه شیعه در آنجا در حدی است که مثلا دو سه نفر از آنها معاون وزیر هستند. اینکه آیا گسترده می شود جایگاه آنها یا خیر، بستگی به سیاست های آینده طالب دارد. همین الان در قطر مذاکراتی در جریان است که موثر خواهد بود در افغانستان و تعامل جهان با آنها. طالب به کسانی که قبل از آنها بر سر کار بودند مسئولیت نخواهند داد. نگاهشان به مسئولینی که در این ۲۰ سال بر سر کار بودند، هر کسی که باشد، سنی، شیعه، ازبک، هزاره و پشتون، فرقی ندارد، اینست که اینها آمریکایی اند و مانند نگاه ما به مدیران دوره شاه است.

البته اینطور هم نیست که یک طالب دیوبند، عزاداری شیعه را قبول داشته باشد. او می گوید عقیده  شیعه این است و حق دارد در حیطه خودش انجام دهد. سال پیش نماز عید فطر در افغانستان برگزار شد و مشکلی نبود ولی ممکن است به صورت موردی جلوی نماز را گرفته باشند و با کسانی برخورد کرده باشند. همانطور که در کشور ما هم رویه ها با استثناها فرق دارد لذا بنده دارم از رویه ها سخن می گویم و اگر نقلی بعنوان استثنا دیدید نگویید پس این چی بود.

طالب و پشتون

افغانستان یک کشور با ساختار قومی بسیار پیچیده است. در مناطق پشتونی مثل پکتیا، پکتیکا، جلال آباد، کنر، قندهار و … چه در زون شرقی چه جنوب، زندگی خیلی سنتی تر است. آمریکایی ها در این ۲۰ سال هر ساختارشکنی که می خواستند در این مناطق سنتی انجام دادند. مثلا بامیان تبدیل شده بود به مرکز توریستی و در بندامیر مسابقات دوچرخه سواری دختران و  پسران دائم برگزار می شد. ولی در همان دوره هم، زن ها در خیابان های مناطق پشتونی تقریبا دیده نمی شدند.

سال گذشته قرار بود مدارس بازگشایی شود. روز اول سال تحصیلی دخترها به مدرسه رفتند و بعد از دو سه ساعت دستورالعمل آمد که دبیرستان های دخترانه باید بسته شود که بچه ها با گریه و زاری به خانه برگشتند. این قضیه برای من سوال ایجاد کرد و من از حدود ۲۰ نفر طالب پرسیدم و بدون استثنا همگی گفتند بستن مدارس دخترانه کار غلطی بود. تا حدی که من گفتم شما که همگی مخالف هستید پس چه کسی موافق است؟! که آنها نام چند نفر از سران علمای بزرگ شان را به زبان آوردند که فشار آورده اند به هبه الله که ما مخالف بازگشایی مدارس هستیم. برخی هم می گویند این یک گروکشی از جامعه جهانی برای به رسمیت شناختن امارت اسلامی است چرا که ابزار فشار دیگری ندارند که خب یک فرضیه اثبات نشده است.

البته آنها با اصل تحصیل زنها مخالف نیستند. وزیر امر به معروف آنها مفتی خالد گفته بود چیزی که اسلام آزاد کرده است را ما حق نداریم ببندیم. مساله ما اختلاط است و باید این را حل کرد. قبل از ما معلم جوان مجرد در دبیرستان دخترانه تدریس می کرده است و ما مخالف این کار هستیم. البته مدارس مختلط هم وجود داشته و الان هم وجود دارد. من هم مشاهده کردم ولی چون مدرسه غیرانتفاعی بود کاری به کارش نداشتند.

در مورد حضور زنان در محل کار هم مساله شان اختلاط است. بخشی از زنان را خانه نشین کردند و به آنها حقوق می دادند یا زنان دورکاری می کردند تا فکری به حال قضیه اختلاط شود. وزیر امر به معروفشان می گفت ما با تحصیل تا دکتری و حتی بالاتر از آن مشکلی نداریم.

همین الان رئیس دو بیمارستان تخصصی در کابل زن هستند که بیشتر امور زنان را در آنجا پیگیری می کنند. حتی در دوره قبل که سخت گیری ها زیاد بود هم تنها رشته ای که زنان حق درس خواندن در آن را داشتند طب بود چون پزشک مرد برای زن در امور خاص حرمت ایجاد می کند. در دوره جدید چند رشته که به نظرشان در شان زنان نبود مثل مهندسی کشاورزی و… را حذف کردند و بقیه رشته ها را آزاد کردند.

با اینکه نگاهشان به مساله، اختلاط است ولی به نظر من دارند افراط می کنند. مثلا پارکها را تفکیک کردند بخاطر چند تخلفی که دیده بودند کلا ممنوع شد چون مثلا روزی که نوبت زنان بوده، مردها هم رفته بودند. در افغانستان دور پارکها حصار وجود دارد. نکته جالب اینکه بعد از تفکیک پارکها من مشاهده کردم آنقدر جمعیت از خانم ها آمده بودند در پارک که تعجب کردم. چون فضای آنجا به شدت سنتی است. من با یک خانم هنرمند جلسه داشتم که حجاب کاملی هم نداشت از او در مورد پارک پرسیدم. او گفت ما قبلا هم پارک نمی رفتیم. پارک جای اراذل و اوباش است. پدرم نمی گذاشت ما برویم. لذا بعد از تفکیک پارکها، از آن استقبال شد.

در ایران مسخره می کردند که چقدر آنها عقب افتاده اند. در حالی که در افغانستان اکثر مردم راضی بودند. دقت کنید که اگر حرف از طبقه مدرن آن کشور می زنیم، ده درصد جمعیت را در بر می گیرد. چون ۷۰درصد مردم این کشور روستا نشین اند و تفکر یک روستانشین هم نسبت به مقوله اختلاط روشن است. آن ۳۰ درصد دیگر هم در ۶-۵شهر اصلی پخش اند. مدرن ترین شهر کابل است که در آنجا هم فضا سنتی است.

یک چیزی که از سبک زندگی آنها برایم جالب بود این بود که هر کسی ما را شام دعوت می کرد فرقی نداشت پشتون بود یا هزاره یا تاجیک، می دیدیم همه فامیل در یک ساختمان زندگی می کردند. هنوز پدر سالاری خانواده ها را دور هم نگه داشته بود.

وقتی شام دعوت می شدیم می گفتیم  بعد از نماز مغرب می آییم. چندین بار زنگ می زدند که کجایید؟ باید یک ساعت قبل از اذان به منزل شان می رفتیم و پذیرایی می شدیم و مثلا بین دو نماز شام می خوردیم و ساعت ۹ هم خیلی ها می خوابیدند. از آن طرف هم ۵یا۶ صبح کارشان را شروع می کردند. این سبک زندگی کابل است به عنوان مدرن ترین شهر افغانستان. در شهرهای هرات و قندهار و…فضای خیلی سنتی تری حاکم است.

طالب و کشورداری

کاش می شد جمعی از نخبگان حوزوی ما به آنجا بروند و در مورد نحوه دینی شدن حکمرانی و مسائلی از این دست وارد گفتگو شوند چون هنوز نگاه شان به مساله حکمرانی دینی مقداری بسیط و ظاهربینانه است.

بعد از ماجرای مهسا امینی و اتفاقات اخیر، به ما بدبین شدند و معتقدند اگر در بحث حکمرانی و حجاب کوتاه بیاییم مثل شما می شویم. همین چند روز پیش یکی از آنها عکس های بدجوری از بالاشهر تهران برای من فرستاد و گفت علمای ما حق دارند سختگیری می کنند تا به این وضعیت نرسیم!

اینکه آنها فهم شان از حکمرانی دینی چه بود، سوال من هم بود و از علمای آنجا از روز اول می پرسیدم و نهایتا جوابی که گرفتم این بود: ما یک میلیون و صدهزارتا حکم فقهی در فقه حنفی داریم و فقه حنفی پویاست و همه چیز دارد. من یک بار از آنها نشنیدم مثلا در مورد اقتصاد اسلامی چهارچوبی نوشته ایم یا وجود دارد (البته من ندیدم).

در پرانتز یک گله ای دارم و آن اینکه تعابیری که محققان و تحلیلگران و نخبگان ما در مورد طالبان نقل میکنند، عمدتا تعابیر آمریکایی است. همان حرف شبکه حقانی را می زنیم. من یک بار در یک اندیشکده در تهران گفتم یک نفر از آن سر دنیا می آید ببیند آنجا چه خبر است. خب ما و شما که محدودیت مسافرت نداریم چرا چند نفر محقق نمی فرستیم چند ماه در پکتیا و پکتیکا و بقیه جاها مستقر شوند و با علما صحبت کنند و بعد تبدیل شود به پژوهش بین المللی و حتی رفرنس شود برای آمریکایی ها؟ ما هنوز در مورد توصیف همسایه خودمان، مصرف کننده حرف غربی ها هستیم! یکی از کارشناسان وزرات خارجه در همان جلسه می گفت ما هنوز نمی دانیم با چه پدیده ای روبرو هستیم و آنها را نمی شناسیم!

حوزه کشورداری آنها با مشکلات جدی مواجه است چون پول شان بلوکه شده است. بیش از ۶۰درصد بودجه جاری افغانستان کمک های خارجی ها بوده است. تصور این مطلب سخت است که یک کشور تا این حد وابستگی داشته باشد. به شدت دچار مشکل اقتصادی هستند چون امریکا پول آنها را بلوکه کرده است و حالا در قالب تزریق هفتگی کمک های بشردوستانه برای دارو و حقوق ماهیانه به آنها کمک می کنند.

آمریکا می گوید در این بیست سال ۲۲۰۰میلیارد دلار پول وارد افغانستان شده است. برای اینکه متوجه این حجم از پول بشوید خوب است بدانید که کل تبادل تجاری خارجی ایران در سال ۶۰ میلیارد دلار است. حالا افغانستان با گذشته اش تفاوتی در حوزه زیرساخت نکرده است. مثلا در حوزه برق رسانی نسبت به بیست سال پیش در حدود سه درصد پیشرفت کرده است و اقدام خاص زیرساختی نشده است. چون وابسته اند به برق خارجی (ایران و ازبکستان و تاجیکستان) با اینکه امکان احداث سد در کشورشان وجود دارد.

در زمستان بحران سوخت وجود دارد و در سرمای سوزانی که سه بار برف نیم متری می بارد، زغال سنگ و چوب می سوزانند! زمستان ها کابل تبدیل می شود به آلوده ترین شهر جهان. ما در ساعت ۴ به بعد عصر، فاصله ده متری خود را نمی دیدیم!

جاده های خرابی دارد و به شدت در حوزه زیرساخت ضعیف است. در واقع این پولی که آمریکا وارد افغانستان کرد خرج نظامی ها و نیز مسائل زنان و امور سیاسی آنجا شد. کشورهای موزاییکی مثل عراق و لبنان همین طورند و هر کسی به فکر خودش است و اکثرا دو پاسپورت دارند و هویت ملی ضعیف است. لذا اگر افغانستان به لحاظ اقتصادی بخواهد روی پای خودش بایستد حالا حالاها کار دارد.

در عین حال سال گذشته طالب اعلام کرد که بودجه ملی بسته است. یعنی منابع بودجه اش داخلی بوده است. ولی حجم بودجه اش پایین بود مثلا معاشی که ماهیانه یک نفر صد هزار افغانی دریافت می کرد، تبدیل شد به بیست و پنج هزار افغانی. همچنین دلارهایی که از کشورهای مختلف قبلا آنجا وجود داشت دیگر نیست.

با اینکه ظرفیتهای اقتصادی زیادی دارد ولی زیر ساخت بسیار ضعیفی دارد لذا در حکمرانی دچار مشکل شده اند و اینکه طالب به دنبال اینست که هم امنیت ایجاد کند و هم اجماع جهانی را به دست آورد و آنها را به رسمیت بشناسند دلیلش این است که سرمایه خارجی جذب کند و وضعیت اقتصادی اش را بهبود ببخشد.

طالب و جمهوری اسلامی

برنامه جمهوری اسلامی از روز اول این بود که باید با طالب تعامل کرد. خط قرمز جمهوری اسلامی، جنگ در افغانستان بود. معتقد بود که جنگ جدیدی نباید رخ دهد و هر جنگی مساوی است با هزاران آواره و بدبختی مردم. لذا جمهوری اسلامی طرفداری از هیچ جریان مسلحی نکرد و به جریانی که موسوم به جبهه مردمی مقاومت احمد مسعود بود اجازه نداد دفتر در ایران داشته باشد علی رغم همه فشار اصلاح طلبان و وزارت خارجه! تنها دفتر این جبهه در امریکاست. خیلی از کشورهای اروپایی هم بخاطر تعاملی که با افغانستان داشتند تمایل نداشتند پشت جنگ بایستند و از طرف دیگر مردم افغانستان هم خسته از جنگ اند. حتی اگر پول خارجی هم بود باز هم جنگ جدی به وجود نمی آمد.

آن دوست افغانی ما که از طالب متنفر بود می گفت من چند برابر نفرتی که از طالب دارم را از مدیران حاکم قبلی دارم و اگر قرار است آنها برگردند من می گویم همین طالب بماند. چون مردم فساد گسترده ای در این بیست سال دیدند. ریشه همه مشکلات در افغانستان، تقسیم قدرت بر اساس ساختارهای قومی است. امریکا در عراق هم همین کار را کرد. نهایت امر هم به ناکارآمدی و فساد و درگیری و در نتیجه تجزیه منجر می شود. همین حالا هم پرچم هزارستان و ازبکها و …وجود دارد و منتظرند تا اعلام استقلال کنند.

یک سوال نظری این است که اساسا کشوری مثل افغانستان که دارای این پیچیدگی های هویتی و قومی است را باید چطور اداره کرد؟ با چه ساختاری می شود اینها را اداره کرد که به یک خروجی برسد؟ چرا بچه های حشدالشعبی عراق هم می گویند دوره صدام از الان هم بهتر بود؟ می گویند آن دوره انسجام داشتیم و امنیت و تا حدودی هم اقتصاد و الان هیچ کدام را نداریم و بین ما هنوز جنگ وجود دارد و فساد و ناامنی.

می بینیم در عراق دولتها یک سال و یک سال و نیم هستند و بعد دعوا می شود و دولت بعدی می آید. لبنان هم همینطور است! همه اینها به خاطر ساختاری است که به وجود آمده و موزاییکی است. باید به این فکر کرد که مدل اداره این کشورها چیست. آیا می شود گفت که سهم اقوام را بر اساس جمعیت شان باید داد؟ ما یک بار به عراق رفتیم و با بچه های حشدالشعبی در مورد سینما صحبت می کردیم. گفت وزارت ارشاد دست ما نیست. سهم عصائب اهل حق است. فلان وزارتخانه سهم نجباست و…

در افغانستان هم همین طور بود. وزارت اطلاعات و فرهنگ سهم شیعیان بود. در لبنان هم اینچنین است. اسم اینها دولت نیست. باید اسمش را تجمع گذاشت. مثلا در لبنان چند وزارتخانه دست حزب الله است که وزیر آنها معتقد است که نخست وزیر؛ یعنی سعد حریری، عمیل (نوکر) سعودی و آمریکاست. مشخص است نتیجه چیست. لذا اقتصاد و مقوله های دیگر از هم می پاشد.

من معتقدم با این که حرف از «همه شمولی» در افغانستان حرف درستی است ولی مراد کسانی که این حرف را می زنند، بازگشت به همان نخبگان سیاسی  قومی فاسد قبلی است. که طالب به این امر تن نخواهد دارد.

شخصی به نام قیصاری که دست راست «دوستُم» بوده و از رهبران ازبکهای شمال است با یکی از رفقای ما مصاحبه ای کرد در مورد تحولات جدید افغانستان. بعدا ذیل عفو عمومی برگشت به کابل و ما به خانه او رفتیم. طالب خانه بزرگی را در اختیار او گذشته بود و ۷۰-۶۰نفر آدم آنجا بودند به عنوان هیات همراه! یکی از طالب ها گفت اینها را برای تکریم به هتل شرایتون بردیم چون بزرگان دولت قبل بودند ولی آنقدر هزینه های شان زیاد شد که جبرا به اینجا آوردیم شان. چرا؟ چون مثل قبل خان و اربابی رفتار می کنند و کلی گماشته دور خودشان دارند!

معروف است که سران اینها مثل محمد نور و عبدالله عبدالله و بقیه، وقتی می خواستند از یک نقطه کابل به نقطه دیگر بروند ۳۰-۲۰عدد ماشین مسیر را می بست و حداقل ۲۰۰محافظ داشتند! تک تک این افراد شبکه ماهواره ای دارند و حزب دارند. لذا یک ساختار اینچنینی در ساختار آن کشور در حوزه فرهنگی سیاسی وجود دارد که نشان می دهد در چه حد حرف زدن در مورد این پدیده پیچیده است.

برخی همین طوری می گویند خب انتخابات برگزار کنند در افغانستان. خب در این بیست سال کار به جایی رسید که در آخرین اتنخابات ۲۰درصد شرکت کردند. اشرف غنی با رأی زیر یک میلیون رئیس جمهور شد! آن هم در دورانی که شعار آمریکایی ها در افغانستان، انتخابات و زن بود! پس باید در مورد راهکارها فکر کرد که چه کار می شود کرد. من هم فکرهایی کرده ام که در این جلسه فرصت این بحث نیست.

اینکه در آینده طالب به سمت انتخابات برود یا نه، بعید می دانم. چون فهمشان از ساختار سیاسی قدرت، فهم سنتی است که مبتنی بر شورای حل و عقد شکل می گیرد یعنی همان نظریه سیاسی سنتی اهل سنت لذا به سمت چیزی شبیه به «لویه جرگه» رفته اند. دو سه بار هم در سال گذشته برگزار کردند و علما و بزرگان و نخبگان طیف های مختلف از جمله شیعیان را دعوت کردند. یعنی انتخاباتی غیر مستقیم بود. ساختاری مثل بیعت در ذهن شان است ولی خودشان می گویند ممکن است در قانون اساسی ما بعدا چیزی به نام انتخابات هم باشد.

در افغانستان چیزی وجود دارد به نام «وکیل گذر» که بر اساس انتخابات انجام می شده و افراد تبلیغات می کردند و مردم به آنها رأی می دادند و امسال هم چنین شد. وکیل گذر خیلی اهمیت دارد مثلا اگر چک را امضا کند حکم ضمانت را دارد. این ساختار سنتی حاکم بوده است. در این بیست سال آمریکایی ها در حدود یک و نیم میلیارد دلار خرج تشکیل ساختار قضایی کرده اند. در صورتی که طبق آمار، حدود ده درصد مردم به این ساختار جدید مراجعه می کنند و اکثر مردم مشکلات شان را نزد معتمدین و ریش سفیدان و وکیل گذر حل می کنند.

ما هنوز حرف منسجمی در مورد قانون اساسی آنها و انتخابات نشنیده ایم. ولی به نظرم اگر آنها نخبگان و ریش سفیدان و معتمدین را جمع کنند، غیر از آن ده درصد جمعیت مدرن افغانستان بقیه مردم راضی اند که اینها نماینده مردم در حاکمیت باشند.

نسبت طالب با طالبان قبلی

به طالبان گذشته و رهبران آنها اعتقاد دارند. البته طیف هایی هم هستند که نگاه انتقادی تندی دارند. طالب خیلی در مورد اشتباهات گذشته حرف نمی زند. تغییراتی با طالب قبل دارند که در عمل آن را نشان داده اند مثلا در حوزه تحصیل دختران می گویند ما اختلاط را حل می کنیم تا در هر رشته ای که بخواهند، به غیر از دو سه رشته درس بخوانند. درصورتی که قبلا فقط می توانستند طب بخوانند. در مقوله کار زنان هم گفته اند که اگر تفکیک شود می توانند کار کنند.

در حوزه رسانه قبلا یک تلویزیون داشتند که آن را هم تعطیل کردند وگفتند حرام است. دوستانی که با دیوبند آشنایی دارند می دانند که چه سختگیری هایی در مورد تصویربرداری دارند. عمدتا از لحاظ فقهی حرام می دانند. حتی در بین علمای ایرانی آنها در بلوچ ها هم همینطور است. الان به غیر از تلویزیون رسمی تلویزیون های خصوصی هم دارند کار می کنند و خودشان هم فعالیت رسانه ای دارند.

نکته مهم:

ما در ایران بین بسته بودن فهم دینی و تکفیر و تندروی خلط کرده ایم. این که محدودیت برای زنان در آن کشور وجود دارد چه ربطی به تکفیری بودن آنها دارد؟! مگر در قم خودمان کم داریم کسانی که نگاهشان در مورد زن و موسیقی و … بسته است؟ خب اینها هم تکفیری اند؟

البته از نگاه انقلاب اسلامی ما کارهای آنها را تایید نمی کنیم و نگاهمان در حوزه زن و فعالیت های اجتماعی متفاوت است. من حس نکردم آنها هم در تخالف با ما قرار دارند. من حس می کنم دوستان، آنها را نشناخته اند و از نزدیک ندیده اند. چون اکثر بدنه طالب مخالف با بسته شده مدارس و مسائلی از این دست است. حتی سراج الدین حقانی اعتراض کرد و نیز معاون وزیرخارجه‌شان هم در رسانه آمد و اعتراض علنی کرد.

طالب و طیف‌هایش

من برعکس آن روایتی که می گوید حقانی ها تندتر هستند، چیزی که فهمیدم این است که زون شرقی، روشنفکر و عمیق و عالم‌خیزترند. نگاه جریان جنوب، سنتی تر و بسیط تر است. حقانی ها یک سر و گردن از زون شرقی بالاترند چون بین المللی بوده اند و با القاعده و اخوان ارتباط داشته اند و چند زبان در مدارس شان تدریس می شود و مجموعا به روز ترند. لذا من آن دسته‌بندی که آمریکایی ها انجام دادند را دقیق نمی دانم و باید رفت و از نزدیک بررسی کرد. آن چیزی که ما از حقانی و غیرحقانی دیده ایم این بوده که نگاه تند وتکفیری نسبت به شیعه ندارند. اما اینکه کجاها اشتراک دارند و کجاها افتراق دارند را باید دقیق تر ملاحظه کرد.

طالب روی یک مطلب خیلی حساس است و آن اینکه دخالت در امور دیگران نمی کنم بقیه هم دخالت در امور ما نکنند. یک ملی‌گرایی پررنگی در بدنه این طالب وجود دارد. لذا اگرچه ارتباط وسیعی با بخش طالب در پاکستان دارند ولی دوست ندارند که این مسأله عاملی برای خدشه در روابط بین افغانستان و پاکستان شود.

برای من سوال بود که آیا نظر عبدالحکیم حقانی در مورد امارت اسلامی، نظر قطعی امارت اسلامی محسوب می شود یاخیر. خیلی از آنها گفتند خیر؛ ایشان نظر خودش را گفته است. با برخی از علمای آنها هم بحث کردم و پرسیدم در مورد حوزه موسیقی و زن و… چه نگاهی دارید.  من با دادستان دوره قبلشان حرف زدم ونیز علمای دیگر که دیدم اختلاف نظر وجود دارد. من ندیدم که در مورد این مسائل یک جمع بندی کرده باشند که در فلان مورد نظر ما اینطور است.

هبه الله هم در کابل و هم در قندهار سخنرانی کرد و حرف هایی زد در مورد اختلاف شیعه و سنی و گفت ما اختلافی نداریم و این موضوع برنامه استعمار است. جنگ ما با آمریکایی ها جنگ عقیده است.

اما اینکه او نظرش در مورد بحث زن و حجاب چیست واضح نیست ولی از برخی از آنها شنیدم که می گویند چند نفر از علمای ذی نفوذ جنوب مخالف اند و فشار آورده اند و ما هم نمی خواهیم درگیری داخلی بوجود بیاید و می خواهیم اجماعی که حول هبه الله داریم نشکند. چون هبه الله هنوز جایگاه تامی ندارد و برخی از آنها ۲۰سال از او بزرگترند.

پس اختلاف نظر بین شان وجود دارد و نمی شود گفت فلان کتاب مانیفست طالب است. تنها کتابی که دیدم خودشان منتشر و پخش کردند، کتاب «امارت اسلامی به ما چه داده است» می باشد. ولی اینکه در مباحث فقهی اینکه حرف آخر را چه کسی می زند، هبه الله یا شورای فقهی یا اینکه مفتی وجود دارد، من بحث منسجمی در این رابطه ندیده ام. چیزی که قطعی است این است که طالب با ما یک اختلافاتی در حوزه آزادی های زن دارد. ما در این موارد باید مباحثه کنیم و بگوییم نگاه ما چیست.

و الحمد لله رب العالمین

question_answerبدون دیدگاه
فهرست