نشست علمی «جریان شناسی دارالعلوم مکی زاهدان» از سلسله نشستهای «وحدت و تمدن سازی» دهم آذرماه در دفتر موسسه فرهنگی ملت ابراهیم علیه السلام برگزار شد.
با توجه به اینکه صوت نشست به درخواست استاد ضبط نشد، در ادامه متنی که توسط ایشان نگاشته شده است تقدیم میگردد.
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث: باورها و جریانهای مدارس دیوبند در ایران
ارائه دهنده: حجت الاسلام و المسلمین حیاتی مقدم
مقدمه
چند نکته را از باب مقدمه عرض می کنم و بعد هم وارد اصل بحث یعنی تحلیل و ارزیابی گفتمان مدارس دیوبند در ایران می شوم:
نکته اول اینکه به نظرم در عصر حاضر آنچه در مرحله اول در مواجهه با جریانهای منسوب به اهل سنت موضوعیت دارد این است که ببینیم کدام یک از اینها نسبت به گفتمان عقیدتی اهل سنت در حوزه توحید پایبند هستند و از دایره اهل سنت خارج نشده اند. لذا عناوینی مثل دیوبندی، جماعت تبلیغی، دعوت اصلاحی و صوفی و بریلوی بودن موضوعیت ندارد. جریانهای مذکور یا از گفتمان عقیدتی اهل سنت در باب توحید خارج شده اند یا خارج نشده اند. اگر این جریان ها از گفتمان سنی عدول نکرده باشند به یک شکل تحلیل و ارزیابی می شوند و اگر خارج شده باشند به شکل دیگری تحلیل و ارزیابی می شوند.نکته دوم اینکه امروزه تمامی کسانی که از گفتمان عقیدتی اهل سنت در باب توحید عدول کرده اند به دام وهابیت افتاده اند. وهابیت درباب توحید یک سری اختصاصات دارد که با کتاب و سنت قطعی در تضاد است. وهابیت در باره توحید ربوبی، الوهی ( تفسیر عبادت) و همچنین اسماء و صفات باری، سخنی به میان آورده که صدها نص صریح و سنت قطعی را نقض می کند.
اینها در ربوبیت از معیار قرآن یعنی استقلالیت عدول کرده اند و در باب عبادت نیز از معیار شریعت مبنی بر اصالت عنصر قصد و اعتقاد دست کشیده اند و در اسماء و صفات مسیری را طی کرده اند که لابد منه سر از تجسیم در می آورد! همین هم باعث شده که در باب توحید به منظومه ای دست پیدا کنند که دقیقا خلاف سخن خدا و رسول الله(ص) است. حالا این بحث تفصیل دارد که ما در جای خود هم گفته ایم و هم نوشته ایم.نکته جالب اینکه اهل سنت دیدند که اگر بخواهند قرائت وهابیت را درباب توحید بپذیرند باید در برابر کتاب و سنت قطعی قیام کنند از این رو زیر بار حرف ابن عبدالوهاب نرفتند. عدم پذیرش قرائت وهابیت در باب توحید از ناحیه اهل سنت منجر به فتوای وهابیان مبنی بر خروج اهل سنت از دایره توحید و اسلام شده است(در حالی که وهابیت به جای فتوی به خروج اهل سنت از اسلام، باید اقدام به اصلاح تفسیر خود از توحید می کرد ).
آقای خالد علی المرضی از شاگردان بن باز کتابی دارد تحت عنوان نقض عقائد الاشاعره و الماتریدیه. وی در این کتاب بیش از ۱۵۰ تن از علمای اهل سنت(اعم از حنبلی، حنفی، شافعی و مالکی) را نام می برد و می گوید اینها از ائمه شرک اند! ببینید این همان نتیجه ی اصلاح نکردن نگاه خود در باب توحید است.
نکته سوم اینکه به توجه به نکات فوق، ما هم اکنون در جهان اسلام با دو گفتمان متضاد یعنی اهل سنت و جریان تکفیر روبرو هستیم که متاسفانه به اشتباه هر دو ذیل سنی شناخته می شوند یعنی برخی گمان می کنند که جریان تکفیر متعلق به اهل سنت است. در حالی که مسیر جریان تکفیر در بنیادی ترین مسئله شریعت یعنی توحید از اهل سنت جداست. ببیند همانگونه که شما به عنوان یک مسلمان نمی توانید قرائت اهل کتاب اعم از یهود و نصاری را در باب توحید، منطبق بر شریعت خدا بدانید؛ ابن عبدالوهاب و اتباع وی نیز قرائت اهل سنت را خارج از شریعت اسلام می دانند. لذا وهابیت از همان ابتدا مانند مشرکین با اهل سنت معامله کردند و حکومتی را که سنی با محوریت فقه حنفی اقامه کرده بود(دولت عثمانی) را صریحا دارالشرک معرفی کردند. یعنی حکومتی که قانونش متعلق به مشرکین است و باید توبه کرده و به قانون موحدین(وهابیت) تن دهد.
نکته چهارم اینکه در دوره های اخیر در بین اهل سنت یک اتفاقی رخ داده و آن اینکه علی رغم اینکه مبنای فکری و عقیده ی افراد، منطبق بر اصول و کلیات اهل سنت است و در توحید از معیار کتاب و سنت تخطی نکرده اند ولی به خاطر تاثیر پذیری از فضای تبلیغاتی و عملیات روانی وهابیت سخنانی بر زبان جاری می کنند که با مبانی مورد قبولشان در تضاد است. ما به این افراد عنوان شبهه زده را اطلاق می کنیم.نمونه بارزش همین سخنانی است که برخی از اهل سنتِ شبهه زده در باب شرک و یا بدعت بودن برخی از صورتهای توسل، زیارت، تبرک، ذبح و بقیه فروعات از جمله مسلئه سماع موتی برزبان می آورند.
توسل به دعای رسول الله (ص) بعد از ممات، طبق مبنای چهار مذهب رسمی اهل سنت امری مشروع و مستحب است. مقدسی حنبلی، قاضی عیاض شافعی، ابن همام حنفی و نووی شافعی را به عنوان نمونه ببینید، همگی مسئله سماع موتی را قطعی می دانند و فتوی به استحباب توسل به دعای رسول الله(ص) داده اند. حالا با این وجود برخی از حنفی ها یا شافعی ها در ایران – به خاطر شبهه زدگی و تاثیر پذیری از فضای رسانه ای وهابیت- منکر سماع موتی هستند و مدعی اند که توسل به دعای رسول الله(ص) شرک است! اینها در حالی این سخنان را بر زبان جاری می کنند که به هیچ وجه حاضر نیستند مبنای وهابیت را در باب توحید بپذیرند. چون می دانند اگر بخواهند چنین مبنائی را بپذیرند باید در برابر کتاب و سنت قطعی قیام کنند. با این وجود فریب عملیات روانی وهابیت را خورده و از برخی از فتاوای رائج در آثار علمای اهل سنت -که هیچ تضادی با اسلام ندارد و اتفاقا منطبق با توحید اسلامی اند- دست کشده اند و فتاوای علمای وهابی را بر زبان جاری می کنند. خصوصیت بارز این افراد این است که معمولا با ارائه یک تبیین ساده از شبهه، سخن خود را اصلاح می کنند که متاسفانه در این زمینه خیلی فعالیت صورت نگرفته الا برخی از موارد جزئی که آنهم از ناحیه خود اهل سنت بوده است.جمع بندی این بخش اینکه ما در بین اهل سنت با سه طیف مواجه هستیم که یک طیف از دایره اهل سنت خارج است ولی دو طیف دیگر داخل در دایره اهل سنت محسوب می شوند.
طیف اول کسانی اند که به اصول و مبانی سنی گری پایبند اند و به دام عملیات روانی وهابیت نیفتاده اند و در مسائل اختلافی بین وهابیت و اهل سنت- مانند سلف خود- علی المبنی فتوی می دهند که طیف رسمی اهل سنت اعم از حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی ذیل این دسته قرار می گیرند و بخش اعظم جهان اسلام متعلق به این هاست.
طیف دوم، پیروان گفتمان عقیدتی ابن عبدالوهاب و ائمه دعوت نجد هستند که به اشتباه، سنی خوانده می شوند. اینها نیز نسبت به اصول و مبانی ابن عبدالوهاب در رکن اصلی اسلام یعنی توحید کاملا پایبند اند و در فروعات توحید بر اساس مبنای خود فتوی می دهند چنانجه ابن عبدالوهاب و ائمه دعوت نجد به همین شکل عمل کرده اند.
البته اینجا یک اتفاقی افتاده و آن اینکه اینها عقیده ی انحرافی خود را در باب توحید به عنوان وهابی بیان نمی کنند بلکه نظر خود را در پوشش نظر اهل سنت بیان می کنند و دائما فتاوای خود را به سلف اهل سنت نسبت می دهند. اینها خیلی اصرار دارند که عقیده ی ضد اسلامی خود را در باب توحید به کتاب و سنت و سلف اهل سنت نسبت دهند.به همین منظور تمامی فتاوای برگرفته از قرائت انحرافی خود در باب توحید را به نام سلف اهل سنت ثبت کرده اند. در حالی که بر حسب واقعیت؛ گفتمان توحیدی سلف اهل سنت و همچنین فتاوای آنان- در باب مسائل اختلافی بین وهابیت و اهل سنت -در تضاد صد در صد با آن چیزی است که وهابیت ادعا میکند. علی رغم تضاد صد در صد بین سلف اهل سنت و وهابیت ولی وهابی ها با انجام عملیات روانی توانسته اند گفتمان خود در باب توحید و همچنین فتاوای برآمده از همین گفتمان را به عنوان سخن اهل سنت به جامعه قالب کنند. اطلاق عنوان اهل سنت بر وهابیت محصول همین عملیات روانی است.
هم اکنون وهابیت بر امواج رسانه، سوار اند و مدیریت بخش زیادی از جامعه بر عهده آنان است.
طیف سوم شبهه زدگان اند یعنی کسانی اند که از حیث مبنای عقیدتی در باب توحید، سنی اند و خصائص وهابیت را در این باره قبول ندارند و از معیارهای کتاب و سنت در باب توحید دست نکشیده اند. ولی به دام شبهات وهابیت افتاده و اموری را شرک و یا بدعت می دانند که بر اساس مبنای اهل سنت، شرک و بدعت نیستند.
اما مدرسه دیوبند در ایران
مطلب اول
به نظرم اگر ابتدا یک تعریفی از دیوبند ارائه بدهیم و بعد هم به معرفی منهج علمای دیوبند بپردازیم به راحتی می توانیم درباره دیوبند در ایران سخن بگوئیم و به تحلیل و ارزیابی گفتمان آنان بپردازیم.
ببینید قاری محمد طیب، نوه ملامحمد قاسم نانوتوی کسی که حدود ۶۰ سال مدیریت دارالعلوم دیوبند را بر عهده داشت در معرفی دیوبندیه می گوید: مراد از دیوبندی کسانی اند که فکر خود را از شیخ احمد سرهندی، شاه ولی دهلوی، موسس جامعه دیوبند شیخ محمد قاسم نانوتوی و همچنین شیخ الفقیه رشید احمد کنگوهی و محمد یعقوب نانوتوی اخذ کرده باشد خواه از فارغ التحصیلان مدرسه دار العلوم در دیوبند باشد یا جامعه مطاهر العلوم در سهارنپور یا در سایر مناطق.
پس دیوبندی عنوانی است برای یک طیف فکری خاص از اهل سنت که فکر خود را از دسته ای از علمای حنفی در شبه قاره گرفته اند و برای اینکه بخواهیم کسی را دیوبندی بنامیم نیاز نیست که حتما اثبات کنیم که در دارالعلوم واقع در روستای دیوبند تحصیل کرده است.
مطلب دوم
منهج علمائی که دیوبندی ها فکر خود را از آنها گرفته اند چیست؟ یعنی امثال شیخ احمد سرهندی، شاه ولی دهلوی و نانوتوی و کنگوهی چه منهجی داشته اند؟
خلیل احمد سهارنپوری در باره منهج اینها می نویسد:
مشایخ و جماعت ما در فروع، مقلد امام ابو حنیفه و در اصول و اعتقاد تابع گفتمان ابوالحسن اشعری و ابو منصور ماتریدی اند و از بین طرق مختلف صوفی به طریقه نقشبندی، چشتی، قادری و سهروردی منسوب اند.
با این توضیح معلوم می شود که در مدارس دیوبندی با کسانی روبرو هستیم که منهج فکری آنان منطبق بر منهج اهل سنت است و ربطی به جریان تکفیر و وهابیت ندارند. آنها نه تنها ربطی به وهابیت ندارند بلکه صریحا گفته اند که عقیده و فکر محمد بن عبدالوهاب و اتباع وی ربطی به ما ندارد و گفتمان وهابیت را تکفیری معرفی کرده اند.
مطلب سوم
ممکن است در میان مکاتب و تفکرات مختلف به دلیل اختلافات فکری، انشعابات مختلفی به وجود بیاید، دیوبندیه هم از این قاعده مستثنی نبودند؛ در میان مسلک دیوبند پس از مدتی دو گرایش مختلف به نام های دیوبندیه حیاتی و دیوبندیه مماتی به وجود آمد.
دیوبندیه حیاتی معتقد است که پیامبر اکرم و دیگر انبیاء در قبورشان زنده اند و صدای دیگران را می شنوند از این رو نسبت به توسل به نبی مکرم اسلام، زیارت مرقد مطهر آن حضرت از دور و نزدیک، سماع موتی، شفاعت ، نذر و… اعتقاد راسخی دارند.
در مقابل دیوبندیه حیاتی، دیوبندیان مماتی قرار دارند که بر این باورند که نبی مکرم اسلام وفات نموده و در قبرش زندگی برزخی دارند و زندگی برزخی را نمی توان حیات پیامبر نامید. شایان ذکر است اصالت با دیوبندیان حیاتی می باشد به دلیلی که اکابر و اقدمین دیوبندیه همگی معتقد به حیات النبی بودند.
در اینجا یک بحثی است و ان اینکه آیا هر کسی مماتی باشد توسل را شرک می داند یا نه؟ پاسخ اینکه خیر. مسئله شرک و توحید ربطی به بحث حیات و ممات نبی ص در قبر ندارد. به عنوان نمونه می توانید به آراء حسنیعلی میانوالی و کفایت الله دهلوی در باب صدا زدن رسول الله(ص) مراجعه کنید. اینها علی رغم عدم پذیرش حیات عنصری رسول الله(ص) ولی به نحو مطلق فتوی به شرک بودن ندای یا رسول الله نداده اند. گره زدن بحث حیاتی و مماتی به بحثهای توحید و شرک منجر به این شده که عده ای گمان کنند، مماتی ها از مبنای اهل سنت در باب توحید خارج شده و مبنای وهابیت را پذیرفته اند اما این تصور غلط است و گره زدن بحثهای ممات به مبانی وهابیت در باب توحید از اشتباهات علمی است و ظلم در حق اهل سنت محسوب می شود.
مطلب چهارم
حال که با تعریف دیوبند و منهج علمای این مدرسه و اختلاف آنان در باب حیات نبی(ص) آشنا شدیم به معرفی دیوبند در ایران می پردازیم که مطالب را طی چند شماره عرض می کنم.
1- حتما دوستان مستحضر اند که طلاب اهل سنت منطقه بلوچستان ایران قبل از انقلاب اسلامی از یک سو با مشکلات متعدد علمی از قبیل: عدم مرجع فکری، ضعف مدارس دینی، فقر علمی طلاب در تبیین دین در استان مواجه بودند. از سوی دیگر بخاطر تعصبی که آنها بر مذهب حنفی خود داشتند، حاضر به تحصیل در مدارس دینی جنوب و غرب کشور -که شافعی مذهب بودند-نبوده و دنبال یک مرجع فکری بودند و از میان هند و افغانستان، فضای افغانستان را مناسبتر دیدند. زیرا افغانستان یکپارجه مسلمان و حنفی مذهب اصیل بودند، اما هندوستان کشوری اعم از مسلمان و غیرمسلمان بودند، لذا طلاب بلوچستان برای ادامه تحصیل به افغانستان مهاجرت میکردند.
2- تحصیل در افغانستان ادامه داشت تا اینکه مدرسه دارالعلوم در دیوبندِ هند پایهگذاری شده و بزرگانی مانند محمود الحسن، محمدذکریا و محمدالیاس کاندهلوی شهرت جهانی پیدا کردند و از اینجا بود که طلاب علوم دینی استان ارتباط علمی خود را با افغانستان قطع کرده و به دارالعلوم دیوبند مهاجرت می کردند.
3- مهاجرت به هندوستان برای تحصیل ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۹۴۷م. پاکستان از هند جدا شد و چهار عالم شاخص از هندوستان به پاکستان مهاجرت کردند و چهار مدرسه دینی را در آنجا ایجاد و در آن به تدریس مشغول شدند.
4- کسانی که از ایران به شبه قاره اعم از هند و پاکستان سفر کرده و در مدارس دیوبند درس خوانده بودند بعد از بازگشت به وطن اصلی خود اقدام به تاسیس مدرسه کرده و همان فکر و منهج را در ایران تبلیغ کردند. فصلنامه ندای اسلام دراین باره چنین مینویسد: «بیشتر افراد نخستین گروهِ کم شمار از دانش آموختگان بلوچستانی «دار العلوم دیوبند» کما بیش پنجاه سال پیش به وطن بازگشتند. آنان با تحمل رنج های فراوان به انگیزه عمل به فحوای ﴿فلولا نفر من کل فرقة﴾ برای کسب علوم دین از بلوچستان به هندوستان متحد آن روزگار سفر کرده و از محضر دوستداران «شیخ الهند» و شاگردان ارجمند مولانا مدنی و مولانا عثمانی بهره برده بودند و سپس به فرمان خداوند متعال ﴿و لینذورا قومهم اذا رجعوا﴾ به وطن خود بازگشتند. مولوی گل محمّد ابتری و مولوی احمد حسین ایرانشهری و مولوی داد رحمن براهویی و مولوی عبد الملک سربازی مُغی، و مولانا عبد الله سربازی و شمس العلماء مولانا شمس الدین پدر بزرگوار مولوی قمر الدین ملازائی ساکن ایرانشهر را می توان نام برد».
مولوی عبدالرحمن چابهاری از سفرهای دیگری که توسط طلاب بلوچستان به پاکستان صورت گرفته است، خبر میدهد؛ وی چنین می نویسد: «آگاهی مردم به وجود معهدی علمی در دیوبند توسّط همین گروه زمینه ای برای رهسپار شدن تدریجی کاروان دیگری از بلوچستان به هند و خود دار العلوم دیوبند فراهم آورد، مولانا عبد الحمید کجدری و عموی محترمم مولانا عبد الرحیم و عموی والده ام مولانا عبد الصمد سربازی از سرشناسان این کاروان بودند که کسب علم و پی گیری کار تحصیل بر انگیخته شدند و شمار علماء منتسب به مکتب دیوبند بلوچستان، آرام آرام فزونی گرفت و پس از این مکاتب و مدارسی با امکانات محدود در یکی یا دو روستا تأسیس شد».
بعدا و در اوایل دهه ی ۱۳۴۰شمسی افرادی همانند دین محمد و عبدالقادر و محمود همراه با مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی و سایر طلاب جهت ادامه تحصیل به پاکستان رفتند. گفتنی است این گروه از طلاب حدود ۶۰ نفر بوده اند که ابتدا به مدرسه تیدی شهر سکهر ایالت سند رفته و در نهایت از مدارس ایالت پنجاب فارغ التحصیل شده اند. اکنون اکثر علمای بلوچستان از همان۶۰ نفر هستند . شایان ذکر است این افراد اکثرا در مدرسه بدرالعلوم رحیم یار خان به مدیریت عبدالغنی جاجروی تحصیل کرده و اکثرا پیرو اندیشه دیوبندیان مماتی هستند. این مطلب بدین معنا نیست که در ایران پیروان اندیشه حیاتی وجود ندارد ولی نسبت به دیوبندیان مماتی از جمعیت کمتری برخوردارند؛ از آن جمله میتوان به مولوی محمدعمرسربازی ، مولوی محمدیوسف حسینپور ، مولوی عبدالرحمن محبی که پیرو اندیشه حیاتی هستند اشاره نمود.
مطلب پنجم
تحلیل گفتمان مدارس دیوبند در ایران
ما در ابتدای این بحث گفتیم عناوینی مثل دیوبندی، جماعت تبلیغی، دعوت اصلاحی و صوفی و بریلوی بودن موضوعیت ندارد. جریانهای مذکور یا از گفتمان عقیدتی اهل سنت در باب توحید خارج شده اند و به مبنای وهابیت تن دادن اند یا خارج نشده و بر مبنای سنی گری خود پایبند هستند. حالا بحث بر سر این است که آیا علمای دیوبند در ایران از منهج اهل سنت در باب توحید خارج شده اند یا نه؟
پاسخ روشن است و آن اینکه قطعا اینها در دایره اهل سنت تعریف می شوند و مبنای آنان در مسائل توحیدی همان مبنای احناف است. بررسی آثار علمای منطقه در باب توحید نشانگر همین مطلب هست. حتی در گفتگوهائی که با برخی از بزرگان منطقه صورت گرفته همگی حکایت از پایبندی به اصول فکری سنی در باب توحید دارد.
حالا اینجا یک سوال مطرح است و آن اینکه اگر دیوبندی ها از منهج عقیدتی علمای احناف در باب توحید خارج نشده اند پس چرا از این مدارس در باب توسل و شفاعت و ذبح و بقیه مسائل از جمله مسئله سماع موتی فتاوائی به گوش می رسد که با مبنای سنی حنفی در تضاد است؟
پاسخ اینکه آنچه اهل سنت حنفی دیویندی در ایران به عنوان شرک معرفی می کنند با نگاه وهابیت فرسنگ ها فاصله دارد و از نگاه حنفی ها هر قول و عملی به راحتی سر از شرک در نمی آورد. لذا در اعمال و اقوال قائل به تفصیل اند مثلا سجده را به عبادی و غیر عبادی تقسیم می کنند، ندای غیر الله را به استقلالی و غیر استقلالی تقسیم می کنند. البته معمولا این تفصیل را اظهار نمی کنند.
با توجه با مطلب فوق اینکه برخی مسئله ذبح را شرک می دانند مرادشان آن موردی است که به نیت تقرب و با قصد و اعتقاد به الوهیت و ربوبیت همراه باشد و الا صرف ذبح در اماکن از نگاه علمای اهل سنت منجر به شرک اکبر نمی شود. مثال دیگر اینکه برخی قائل به شرک بودن ندای غیر الله هستند که شرک دانستن ندای غیر الله نیز دارای تفصیل است. به این صورت که اینها معتقد اند اگر کسی هنگام استغاثه، غیر خدا را مستقل در تاثیر بداند مشرک است ولی اگر نگاه استقلالی نداشته باشد مرتکب شرک نشده است البته قائل به جواز ندای غیر الله هم نیستند و میگویند چنین چیزی در شریعت وارد نشده که یک بحث دیگری است و ربطی به بحث شرک ندارد. آنچه مهم است اینکه استغاثه ی غیر عبادی را شرک نمی دانند و مبنای سنی در طول تاریخ همین بوده است. در باب سجده به غیر الله نیز قائل به تفصیل اند و آن فردی از سجده را شرک می دانند که فرد، قصد تعظیم غیر الله را داشته باشد و الا اگر فرد به قصد احترام و تکریم به غیر الله سجده کند مرتکب حرام شده است لذا اگر یک عالم حنفی به صورت مطلق بگوید سجده به غیر الله شرک است مرادش سجده ای است که عبادی باشد نه هر سجده ای.
علاوه بر این در مقدمه عرض کردیم برخی از افراد علی رغم اینکه با مبنای وهابیت در باب توحید مخالف اند اما تحت تاثیر عملیات روانی وهابی ها و به خاطر شبهه زدگی برخی از فتاوای مختص وهابیت را انعکاس می دهند که البته این مسئله ی شبهه زدگی اختصاص به اهل سنت ندارد در بین شیعه هم ممکن است فردی شبهه زده سخنی به زبان بیاورد که با مبانی او در تضاد باشد.
نکته ی آخر اینکه بعضی از این افراد اساسا دیوبندی نیستند. چون وهابیت در همه جای جهان اسلام در پوشش اهل سنت و شیعه مشغول به فعالیت است. یعنی محتوی و بسته ای که ارائه می دهند کاملا وهابی است ولی روکش و پوسته به نام سنی و شیعه است. مثل اینکه یک کسی آراء یهود و نصاری را در پوشش بزرگان مورد قبول مسلمانان تبلیغ کند و به جای اینکه بگوید در کتاب پیدایش و خروج(از کتب عهدین) چنین و چنان گفته شده بگوید غزالی و خواجه نصیر الدین طوسی چنین و چنان گفته اند. باید توجه داشت که تعداد اندکی از افرادی که گفتمانشان در باب توحید منطبق با عقیده وهابیت است و از دایره اهل سنت خارج شده اند به نام سنی و حنفیِ دیوبندی فعالیت می کنند. عرض کردم که تعداد اینها در مدارس دیوبند بسیار اندک است ولی به خاطر فضای رسانه ای صدای آنان از بقیه بلند تر است. وهابیت در ایران حتی با پوشش شیعه هم مشغول به فعالیت است لذا آنچه عرض کردم اختصاص به اهل سنت ندارد در شیعه هم به صورت جزئی و موردی مصادیقی دارد.
پس فارغ از اینکه عده ای از وهابی ها نفوذی اند و به نام دیوبندی و سنی و حتی شیعه در ایران فعالیت می کنند اما نکته مهم این است که ما در مدارس دیوبندی در ایران با اهل سنت حنفی مواجه هستیم.
در پایان این بحث باز همان نکته اول را که در مقدمه بیان کردیم تکرار می کنیم و آن اینکه آنچه موضوعیت دارد سنی بودن است نه دیوبندی و جماعتی و صوفی. هر کسی که داخل در دایره اهل سنت باشد از این ظرفیت و پتانسیل جهت همگرائی برخوردار است و می توان با او تعامل سیاسی و اجتماعی داشت مگر اینکه خود او دست به اقدامی بزند که باب تعامل را ببندد که اگر چنین اتفاقی بیفتد تکلیف از ذمه ما ساقط است و خودش باید پاسخگو باشد
پایان/