ششمین نشست از سلسله نشستهای تخصصی «وحدت و تمدن سازی» با موضوع «مسائل جاری فلسطین و ابعاد عملیات طوفانالاقصی» برگزار گردید. در این نشست که پنجشنبه شانزدهم آذرماه ۱۴۰۲ در دفتر موسسه فرهنگی ملت ابراهیم علیه السلام برگزار شد، استاد ارجمند دکتر عباس خامهیار پژوهشگر و تحلیلگر مسائل فلسطین، رایزن فرهنگی سابق ایران در لبنان، قطر، کویت و رییس اداره غرب آفریقا به بررسی مسائل جاری فلسطین و ابعاد عملیات طوفانالاقصی در شرایط کنونی پرداخت. متن زیر مشروح سخنان ایشان به همراه چند پرسش و پاسخ است که توسط معاونت پژوهش موسسه ملت ابراهیم با همکاری فاضل ارجمند سید محمد فیاض تهیه و تنظیم شده است و تقدیم میگردد:
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
ما هیچ راهی به جز فلسطین و قدس برای تعامل با دنیای اهل سنت نداریم. فقط از دریچه قدس میتوانیم به جهان اسلام و اهل سنت ورود کنیم. این یک نگاه راهبردی است.
دستاوردهای مختلف و زیباییهایی بعد از جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ در جهان اسلام اتفاق افتاد:
ـ برای اولین بار در دانشگاه الازهر عکس سید حسن نصرالله را روی دست گرفتند.
ـ در مراکش راهپیمایی میلیونی به راه افتاد و شعار «کلنا غوغائیون» سر دادند.
ـ جشنواره ورزشی با نام «هیهات منا الذله» برگرفته از سخنان سید حسن نصرالله در غزه برگزار شد.
نیز اتفاقات دیگری که نزدیکی و محبت شیعیان را در دل اهل سنت انداخت. به گونهای که سید حسن نصرالله به من گفت اگر سالیان سال میلیاردها هزینه میکردیم چنین جایگاهی را به دست نمیآوردیم.
تنها چیزی که این دستاورد را به عقب راند حوادث سوریه بود. این فرصت تاریخی را از ما گرفتند!
آقای قرضاوی به من گفت کمکم کن میخواهم همسری برای فرزندم انتخاب کنم و مهم هم نیست که سنی یا شیعه باشد فقط نجیب باشد. ولی همین قرضاوی تبدیل شد به عنصری ضد شیعه که هزار صفحه کتاب بر علیه شیعه نوشت… .
حادثه سوریه بود که این تحول را در ذهن اهل سنت به وجود آورد.
بعد تکفیری ها به وجود آمدند و دولت ملی تشکیل دادند چون هم سرزمین داشتند هم منابع و هم ملت. این سه عنصر مهم است برای ایجاد یک کشور. اهل سنت به دنبال آنها رفتند و تکفیریها به عنوان ارتش آزادی بخش ظاهر شدند. مدل خلافت آنها با آن وسعت جغرافیایی و منابع مالی، اهل سنت را به سمتشان کشید. تنها اشتباهشان که باعث فروپاشی آنها شد خشونت و کینه آنها نسبت به دیگران بود.
در این مرحله ما توانستیم از خودمان دفاع کنیم و بگوییم این خشونت تکفیریها به ضرر خود شما (اهل سنت) است. مقداری روند ضد شیعه آرام گرفت.
الان هم در مساله غزه، حمایتی که اقلیت شیعه از اکثریت اهل سنت در آنجا کرد را کسی نمیتواند منکر شود.
زمینه و اوضاع بعد از جنگ ۳۳ روزه و آن زیباییها الان هم برای ما فراهم است.
از طرف دیگر اگر اهل سیاست بازی هم باشیم که نیستیم، بهترین زمان برای ایجاد انشقاق در میان نخبگان و علمای اهل سنت است. از این جهت که عدهای از آنها در کنار مقاومت و حماس هستند و اعتقاد به جهاد و اسلام سیاسی دارند. عده ای هم وعاظ السلاطین هستند و چهره حقیقی خودشان را در این نسلکشی نشان دادند.
این افراد نه تنها فقط تماشاچی بودند، بلکه با الهام از اعتقادات مذهبیشان، به امثال ابوعبیده حمله میکنند و او را مسخره میکنند که چرا از رافضیها و لبنانیها تشکر میکند!
الان فرصتی طلایی است تا بتوانیم این طیف را به جامعه اهل سنت بشناسانیم.
سوال: جدا شدن بدنه فعالین و علمای اسلام در قضیه سوریه بحث مهمی است. آیا برای بازسازی ذهنیتها تلاشهایی صورت گرفت؟
ورود حزبالله به سوریه از نگاه دیگران فاجعه بود!!!
میگفتند با که میجنگید و از که میخواهید دفاع کنید؟!!! با چه قدرتی میخواهید بجنگید؟ با گروههایی که از بیش از هشتاد کشور در آنجا حاضر شده بودند که اهل انتحاری بودند؟!
کمتر کسی آن زمان حتی در بین نخبگان میدانست «سایکس پیکو» چیست. طرحی که داشتند و فراتر از فروپاشی نظام و تجزیه جهان اسلام بود. این طرح برنارد لوئیس و کیسینجر بود که از قبل از انقلاب ریخته شد. لنین این توافق نامه سری را افشا کرد.
آمریکاییها در سایکس پیکو بخاطر ضعفشان سهمی از این طرح نداشتند و فرانسه و انگلیس ذی نفع بودند و تزارها هم سهمی به عنوان حق السکوت گرفتند. بعدا کیسینجر و لوئیس گفتند باید انتقام بگیریم و به دنبال سهم خود برویم. هدفشان هم ایران بود به عنوان یک کشوری با فرهنگ و تمدن دیرینه.
منفورترین واژه در جهان عرب و جهان اهل سنت واژه سایکس پیکو است.
عربها بخاطر اتحاد عربی و ناسیونالیسم و قومیت عربی، از این منظر به این طرح نگاه میکردند و جهان اسلام هم بهخاطر فروپاشی امپراتوری عثمانی و تجزیه مذهبی و فروپاشیدن خلافت به این طرح نگاه میکردند و ناراحت بودند از آن.
تنها کسی که ماشین تجزیه را زمینگیر کرد حاج قاسم سلیمانی بود.
در آن شرایط بود که حزبالله وارد جنگ سوریه شد و این درک درست را داشت و میبینیم که الان همه به حزبالله آفرین میگویند. که اگر دخالت آنها نبود لبنان یکپارچهای الان وجود نداشت و نیز عراق هم شرایطش جور دیگری بود و سوریه نیز باقی نمیماند.
بنابراین آنها با شیب ملایمی ذهنیتشان تغییر کرد. یعنی وقتی رفتار تکفیریها را مشاهده کردند و نتایج اقدام حزبالله را نیز دیدند و سایکس پیکوی ۲ را نیز مشاهده کردند.
حالا این نسل کشی در فلسطین این شیب را برای آنها تندتر کرده است. از این فرصت باید استفاده کرد.
ابعاد طوفانالاقصی
به نظر بنده اگر فلسطینی ها نتیجه عملیاتشان و پیامد آن در سطح جهانی را میدانستند یک کلمه دیگری به جای طوفان برای آن به کار میبردند. چیزی شبیه سونامی!
آمریکایی ها در هر جایی وارد شدند بعد آنرا رها کردند. از افغانستان گرفته تا عراق و حتی شاه ایران را رها کردند و حتی یک تخت بیمارستان هم به او ندادند. تنها جایی که آمریکاییها ایستادند تا الان و مدیریت جنگ را به عهده گرفتند فلسطین است.
از این امر مشخص است که قضیه فلسطین یک پروژه استعماری است نه اشغالگری.
امام و مقام معظم رهبری خوب این را متوجه شدند. امام خمینی(ره) در ۱۴ خرداد سال ۱۳۴۲ در روز عاشورا در فیضیه در سخنرانی ضد استبدادیشان، در حدود ۱۵ بار اسم شاه را به زبان آوردند و ۱۸بار اسم اسراییل را. این پیوند بین استبداد و استعمار را به خوبی نشان دادند.
ناوهای بزرگ آمریکایی زمانی حرکت میکنند که یک اتفاقی در سطح جهانی به وجود آمده باشد. البته قبلا ناوشان را میفرستادند ولی خودشان با ناو نمیآمدند. در صورتی که در عملیات طوفانالاقصی بایدن آمد نزد نتانیاهو و دیداری ۷ ساعته داشت و به او گفت جنگ را ادامه دهد.
وزیر امور خارجه آمریکا که خودش دیپلمات است و باید ظاهر را حفظ کند، چهار بار به تلاویو آمد و در هر چهار بار در شورای فرماندهی جنگ علیه غزه شرکت کرد. اینها معنا دارد. فرمانده نیروی هوایی آلمان به تلاویو آمد و در مقابل دوربینها به سربازان اسرائیل خون اهدا کرد! بایدن ۴۰ نوزاد ذبح شده که نتانیاهو به دروغ ادعا کرده بود را تکرار کرد و نیز قضیه بیمارستان را. مکرون در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت: این جنگ، جنگ تمدن بر علیه بربریت است!
هر کدام به هر شکلی در مورد این جنگ اظهار نظر کردند. حتی الان در حدود ۱۵-۱۰ هزار تن تسلیحات، آمریکا به منطقه آورد. یگانهای ویژهاش را در منطقه آورد برای جنگ؛ بعد که دیدند رسوایی برایشان به بار آورده، آنها را برگرداندند.
کشورهای دیگر هم قوانین و مقرارتی برای برخورد با انعکاس صدای مردم فلسطین تصویب کردند.
ورود غرب به این شکل نشان میدهد که این پروژه استعماری است و برایشان حیاتی است.
روز ۸ اکتبر یک نفر به کلمه سونامی در مورد این عملیات اشاره کرد ولی بعد در لابهلای موضعگیریها گم شد. آن شخص کسی نبود جز نتانیاهو.
نتانیاهو این عملیات را، جنگ دومِ استقلال دانست. جنگ اول استقلال در سال ۱۹۴۸ بود و روز اعلام موجودیت اسرائیل بود (به قول عربها روز نکبت). یعنی این طوفان، اسرائیل را به سال ۱۹۴۸ برگرداند و همه اقدامات ۷۵ ساله از بین رفت.
رهبری از این عملیات به زلزله تعبیر کردند.
اصلا لازم نیست ما تلاش کنیم تا این که این عملیات را به چه چیزی نام گذاری کنیم (طوفان یا سونامی یا زلزله یا جنگ دوم استقلال)؛ همین که حرفهای سران و نخبگان و تحلیلگران رژیم را کنار هم بگذاریم، مشخص میشود که چیزی فراتر از طوفان رخ داده است. همان سونامی یا زلزله است.
یکی از تحلیلگران اسرائیل روز دوم عملیات توئیت زد و گفت: کاری که محمد ضیف کرد تا ۵۰ سال ما را درگیر کرد! اگر تک تک حماسیها را در تونلها یا خارج کشور ترور کنیم، همچنان تا ۵۰ سال آینده، طرح ضیف دامنگیر ماست.
دستاورهای این عملیات:
ـ یکی از دستاوردهای این عملیات این بود که یک انقلاب در افکار عمومی جهان غرب ایجاد شد و بازتاب آن را در کشورهای اسلامی و منطقه دریافت کردیم. انقلابی که ایجاد شد این بود که فلسفه سیاسی غرب را زیر سوال برد. همه دستاوردهای بعد از انقلاب فرانسه و بعد از انقلاب صنعتی و رنسانس که به وجود آمده بود و با آن ادعاها به جنگ ما آمده بودند را به چالش کشاند. حقوق بشر، حقوق کودک، حقوق زن، عدالت اجتماعی، آزادی و مفاهیم و ارزشهای بزرگ جامعه متمدن! غرب را به چالش کشاند.
مهمتر از همه اینکه نهادهای برآمده از سازمانهایی که بر این مبنا ایجاد شده بودند را نیز به چالش کشید. یونیسف کجاست؟؟؟ یونسکو کجاست؟؟؟ سازمان بهداشت جهانی کجاست؟؟؟
این عملیات، تمدن پوشالی غرب را رسوا کرد. این انقلاب بزرگی است و باید از این منظر تحول ۷ اکتبر را تحلیل کرد. این فاجعه بی بدیل انسانی بود که نه تنها در تاریخ معاصر که در تمام تاریخ هم نمونه آنرا سراغ نداریم و همه نهادهای بشری و حقوقی ساکتند.
ـ یکی دیگر از دستاوردها، انقلابی بود که در نگاه نسل امروز و جهان غرب نسبت به رسانه ها و امپراتوریهای رسانه ای ایجاد شد.
با این که این امپراتوری از ابتدا در اختیار و سلطه غرب بوده، ولی میبینیم یک جوان اروپایی که با فلسطین همگرایی پیدا کرده، بوسیله تلفن همراهش هم رسانه است و هم انتشاردهنده و گیرنده.
در مورد مهسا امینی امپراتوری رسانه ای به میدان آمد و در تمام دنیا همدردی کردند با او و موی خود را کوتاه کردند و غیره. ولی در مورد کشتار ۷ هزار زن و کودک فلسطینی حرفی به میان نیامد. دروغگویی آنها برای این نسل روشن شد.
نکته: صهیونیستها یک شگردی دارند و آن اینکه هر حادثهای رخ دهد را، سرآغاز حوادث بعدی جلوه میدهند و روی آن تبلیغ میکنند و شروع به مظلومنمایی میکنند. سرآغاز این کشتار بیرحمانه مردم غزه را همان عملیات ۷ اکتبر میدانند. بدون این که اشاره کنند به ۷۵ سال ظلم و کشتار مردم غزه.
ایلان پاپه در کتابش به صورت مستند اشاره میکند به جنایتهای رژیم که در حدود ۸۰۰ روستا و شهر در سالهای اشغالگریاش انجام داده است.
اگر فاجعه صبرا و شتیلا، کفرناحوم و دیریاسین در ذهن شما مانده است بخاطر این است که در آنجا دوربین وجود داشته است یا به نحوی یک راوی وجود داشته که اینها را نقل کرده است. وگرنه این جنایتها را در شهرها و موارد دیگر هم انجام دادهاند.
در واقع عملیات طوفان الاقصی واکنشی است به همه جنایات ۷۵ ساله رژیم.
سوال: برخی می گویند خب راه دیگری غیر از جنگ وجود نداشته؟
می گوییم بله راهکار سیاسی؛ که البته بارها هم امتحان شد. در سال ۱۹۷۴ عرفات تفنگش را کنار گذاشت و شاخهای زیتون به دست گرفت و رفت سازمان ملل و گفت بیایید صلح کنیم! بعد هم انور سادات در سال ۱۹۷۹ بر خلاف همه موازین و عرف، به سرزمینهای اشغالی رفت و گفت بیایید صلح کنیم! بعد از آن هم با وساطت آمریکایی ها کمپ دیوید شروع شد. بعد هم اوسلو ۱ و ۲، و بعد از آن مادرید و شرم الشیخ و قطعنامههای مفصل و تکراری سازمان ملل در حمایت از فلسطینیان.
ثمره این سازش هم مسموم کردن عرفات در بیمارستان بود که تا به امروز اجازه کالبدشکافی او را به هیچ کس ندادند. سازشکارتر از یاسر عرفات کسی را سراغ نداریم که او هم سرنوشتش اینگونه شد.
پس راه حل سیاسی نیز انجام شده بود.
از نظر مذهبی هم فلسطینیان مسلمانند و در طول این سالها بدترین بیاحترامیها به قدس و مقدسات آنها شد.
از نظر منافع ملی هم نگاه کنیم، این طرح «از نیل تا فرات» خیلی جدی است. توسعهطلبی آنها از ابتدا شروع شد و تا الان هم ادامه دارد. همگی بر خلاف قوانین بین المللی و سازمان ملل است. البته توسعهطلبی آنها فقط منحصر در جغرافیا نیست بلکه در حوزه امنیتی و نظامی و اقتصادی و رسانهای هم وجود دارد. پس منافع ملی هم ایجاب میکند که فلسطینیان از خودشان دفاع کنند.
از نظر انسانی هم که سالهاست رژیم، مردم را قتل عام کرده است. هزاران هزار نفر را بدون محاکمه به زندان انداختند. با بدترین شیوهها غزه را سرکوب کردهاند. حتی داروهایشان را از مصر از طریق تونلهای مخفی وارد کردهاند.
مردم غزه به استقبال مرگ می روند و این گونه مردن را به مرگ تدریجی ترجیح میدهند.
این رژیم بر اساس توسعهطلبی و آموزههای تلمود، مردم فلسطین را قربه الی الله می کشند! کودکان را حشراتی موذی میدانند که کشتنشان نوعی ترحم است! آموزههای تلمودی، آنها را قوم برگزیده میداند. قبل از آتش بس اخیر، یک صهیونیست ساختمانی ۷ طبقه را با همه ساکنان و آوارگان داخلش منفجر کرد و با بیسیم اعلام کرد این هدیهای بود به فرزندم به مناسبت شب تولدش!
یا فتوایی که خاخام های یهودی صادر میکنند بر اساس این آموزه ها. اینها باور دارند که غیریهودیان، حیواناتِ انساننمایی هستند که باید به خدمت یهود در بیایند یا از بین بروند.
سوالات:
۱. راهبرد ایران در این عملیات چیست؟ موضع گیری های آقای امیرعبداللهیان دراینباره را چطور تحلیل می کنید؟
پاسخ: تمام تلاش نتانیاهو از ابتدای جنگ این بوده که توپ را به زمین تهران و واشنگتن بیندازد و ما را درگیر جنگ کند و خودش نجات پیدا کند و نظارهگر باشد. هوشمندی مقام معظم رهبری و سید حسن نصرالله بود که در این دام نیفتادند.
من اسم سه هفته سکوت سید حسن نصرالله در ابتدای جنگ را «استراتژی ابهام» گذاشتهام.
این خودش جزءِ جنگ است و معادله بازدارندگی است. دهها مسئول بلندپایه منطقه آمدند تا رمزگشایی کنند از این سکوت. او قواعد جنگ را داشت مدیریت میکرد.
نکته دیگر اینکه باید با توجه به فشار اقتصادی بر مردم ما و اغتشاشات سال گذشته و اتفاقات داخل کشور و مخالفت قشری از مردم ما با دخالت در قضیه فلسطین، تحلیل کرد که آیا ورود ما به صورت مستقیم صحیح است یا خیر. که به نظر من این قضیه خوب مدیریت شد و در عین حالی که در جنگ هستیم و داریم از جبهه مقاومت حمایت میکنیم، حواسمان به منافع ملی و شرایط داخلی نیز باشد.
۲. حزبالله دارد به نمایندگی از ایران، در فلسطین می جنگد. آیا چیزی که در مورد وضعیت داخلی ایران گفتید در مورد حزبالله لبنان صدق نمیکند؟ پس چرا آنها مستقیم وارد جنگ شدهاند؟
پاسخ: حزبالله از روز اول جنگ را علنی نکرد. اگر این کار را می کرد دیگر بیروتی باقی نمیماند. اگر از روز اول علنی ورود میکرد، جامعه لبنان بر علیه حزبالله شورش می کرد. حزبالله با شیبِ ملایمِ ورودش در جنگ، طیفهای مختلف لبنانیها را ساکت و آرام کرد. پس ورود حزبالله با مدیریت بود و ایران هم با مدیریت اقدام کرده است. ورود مستقیم ما مساوی است با ورود آمریکا در ایران.
۳. آیا ما خط قرمزی در مورد حماس داریم یا نه؟ اگر در معرض نابودی قرار بگیرد ایران چه میکند؟ اگر چه اتفاقی بیفتد ایران ورود میکند؟
پاسخ: اسرائیل به دنبال آن است که ما را در جنگ با آمریکا وارد کند. اگر این امر اتفاق بیفتد برنده واقعی اسرائیل است. حتی این مساله در مورد حزبالله هم صدق میکند لذا نمیتواند با تمام قوا وارد جنگ شود.
از طرفی هم من معتقدم آمریکاییها به دنبال توسعه جنگ نیستند و از پیامهایی که مخابره میکنند میتوان این را فهمید. البته خود آمریکاییها مدیریت جنگ غزه را در دست دارند ولی حاضر به توسعه آن نیستند. علتش هم این است که آمریکاییها آسیب پذیرند و در محاصرهاند و هر گونه ضربه به آمریکا تاثیر بزرگی به حاکمیت فعلی و بایدن برای انتخابات آینده آمریکا دارد.
از طرف دیگر هم این نوع حضور ایران برای فلسطینیان و حماس قابل درک است چون ابعاد قضیه را میدانند و کارشان را دارند پیش میبرند. شاهدش هم اینکه اسراییل جنگ زمینی به غزه را شروع کرد برای آزادی ۲۰۰ اسیر اسراییلی ولی تانکها و نفربرهایی که توسط مقاومت منهدم شد در حدود ۷۰ عدد بود که متوسط بین ۴ تا ۱۰ نفر سرباز در این تانکها بودهاند. از طرفی هم ۸۵ افسر و سرباز را در جنگ زمینی به هلاکت رساندهاند. یعنی چهار برابر تعداد اسرا، اسراییل تلفات داده است! این فاجعه است. این امر نشان صحت حرف فلسطینیهاست که همچنان دارند کار را پیش میبرند.
با همه این نکات، به این می رسیم که بهترین گزینه همین کاری است که داریم انجام می دهیم و نیازی به ورود مستقیم نیست.
۴. حماس تا کجا ادامه میدهد؟ صلح، آتش بس یا مبارزه؟
پاسخ: راه دیگری ندارد. سنوار و محمد ضیف و بقیه جوانان حماس، دست پرورده اسراییلاند! اینها جوانانی بودند که در کرانه غربی سنگ پرتاب میکردند و حکومت خودگردان آنها را دستگیر کردد و تحویل رژیم دادند. اینها اهل کرانه غربی بودند و مدافع رژیم. اینها در زندانهای اسراییل آموزش دیدند.
اینها با روحیه جهادی بزرگ شده اند. هیچ راهی به جز مبارزه برایشان وجود ندارد.
اصلا چرا میگویید حماس؟ بگویید مردم فلسطین. اینها با هم عجیناند و امکان تفکیکشان وجود ندارد.
فلسطینیان سه راه بیشتر ندارند: یا مرگ تدریجی یا کوچ یا شهادت.